تراژدی کودکانه: بازخوانی داستان علی اصغر، رقیه و دو طفل مسلم

محمد نصر اصفهانی

محمد نصر اصفهانی

امروز با خیل تحصیل کرده‌هایی روبرو هستیم که در مسایل مذهبی، از مردم کوچه و بازار قدیم، بسیار عوام‌تر، متعصب‌تر و خرافی‌تر هستند. در گذشته مردم با اینکه بی‌سواد بودند ولی به دليل نشستن بر پاي منبر هاي مختلف و شنيدن سخنان متنوع در حد خود، قدرت تجزیه و تحلیل می‌یافتند و هر حرف و سخنی را باور نمی‌کردند. اما متاسفانه برخی از تحصیل کرده‌های ما، این حد از فهم مذهبی را هم ندارند و بدون مطالعه و اطلاعات علمی و منطقی یا منکر همه چیز می‌شوند و یا فکر می‌کنند هر چه بی‌حساب و خرافی‌تر بیندیشند و کودکانه‌تر عمل کنند، دیندارتر هستند. گویا این دو گروه معتقد هستند غیر از موضوع تحصیل تخصصی آنها، برای تایید یا رد مسائل دینی نیازی به هیچ مطالعه، تخصص و یا دید کارشناسانه نیست. این موضوع وقتی تاسف‌بار‌تر می‌شود که مبلغین مذهبی ما نیز عوام زده شده و مسئولیت‌های اجتماعی و امکانات دولتی را نیز به ظاهر‌گرایی و تظاهر بفروشند و براي خرافات كه مشتری فراوان دارد خوراك تهيه كنند. نگارنده در این ایام در صدد برآمد تا به بازخوانی پرونده سه داستان غم انگیز جریان کربلا که غالباً در عزادرای‌ها و رسانه‌ها به آن اشاره می‌شود بپردازد، تا حقیقت از تحریف، اسطوره و خرافه باز شناخته شود.

به نظر کارشناسان تاریخ برای قبول یک حقیقت تاریخی، زمان تنظیم سند حادثه باید به آن حادثه بسیار نزدیک باشد و هر چه زمان آن سند از حادثه فاصله بیشتری داشته باشد صحت آن سند مشکوک‌تر خواهد بود و با وجود سند‌های دست اول تکیه بر اسناد دورتر قابل توجیه نیست.

  • همه شنیده‌ایمکه «ابی عبدالله الحسین (ع) کودک شش ماهه‌ای به نام علی اصغر داشته است. زمانيكه امام تشنگی کودک خود را احساس كرد، او را جلوي لشکر دشمن آورد و گفت: اگر به من رحم نمی‌کنید، لااقل بر لب تشنه و جگر سوخته این کودک رحم کنید و جرعه‌ای آب به او بنوشانید. در این زمان حرمله با تیر سه شعبه گلوی علی اصغر را نشانه گرفت.»

این داستان به این شکل هیچ مستند تاریخی درستی ندارد و به نظر می‌رسد که از جعلیات ملاحسین کاشفی سنی مذهب، در کتاب «روضة الشهداء» باشد. او اسطوره پرداز متوفای 910 هجری است. کاشفی این کتاب را به سفارش حاکم وقت و برای خوشایند او پردازش شده است. این کتاب اولین مقتل فارسی است که با قلم زیبا و نثر روان فارسی تنظیم شد و مبلغین مذهبی با خواندن این کتاب به «روضه خوان» معروف شدند و به این مجالس، مجالس «روضه خوانی» گفته شد. دلیل اینکه می‌گوییم این داستان ساخته اوست این است که وی تراژدی علی اصغر را برخلاف برخی از اخبار یا داستان‌های دیگر کتاب خود، كه آن را از منبعي نقل می‌کند، بدون استناد به هیچ منبع، با آب و تاب بیشتر از آنچه نقل شد به همین صورت آن را پردازش کرده است. (روضة الشهداء،‌ ص753)

شیخ مفید متوفای 413 هجری یعنی حدود پانصد سال قبل از کاشفی، در بخش مقتل کتاب «ارشاد» خود، که معتبر‌ترین کتاب شیعه در زمینه تاریخ ائمه اطهار (ع) است می‌نویسد: پسران امام حسین (ع) عبارت بودند از جعفر،‌ علي اصغر،‌ علي اكبر و عبدالله. جعفر در زمان حیات امام فوت کرد. (الارشاد، ص126) سه فرزند دیگر او که در کربلا حضور داشتند، یکی علی اصغر بود که مادرش لیلی دختر مسعود ثقفي بود و در کربلا جنگید و اولین شهید بنی‌هاشم شد. (تاریخ طبری، ج7، ص3052 ) (همان که در بین ما امروز به علی اکبر معروف است) نام فرزند دیگر او علی اکبر بود. (الارشاد، ص127) علی اکبر به نظر شیخ مفید همان امام زین العابدین (ع) است. عبدالله كه كوچكترين فرزند امام بود مثل برادرش در کربلا شهید شد.(همان، ص 129) نحوۀ شهادت عبدالله بن حسین (ع) اینگونه بود که، امام حسین در حالی که جلو خیمه‌ها نشسته بود. فرزندش عبدالله که کودکی بود پیش پدر آمد. امام او را بر روی زانوهای خود نشاند. مردی از بنی اسد تیری به سوی او پرتاب کرد. آن تیر به گلوی کودک اصابت کرد و او شهید شد. سید الشهدا(ع) دست خود را از خون او پر کرد و به زمین ریخت. سپس گفت: پروردگارا اگر یاری خود از آسمان را بر ما دریغ می‌داری، پس پاداش ما را، در آنچه بهتر است قرار ده و انتقام ما را از این مردم ستمکار بگیر. ( تاریخ طبری هم، ج7، ص3055 ) سپس امام آن کودک را برداشت و در کنار کشتگان خاندان خود نهاد. (الارشاد، ص112)

ابو الفرج اصفهانی متوفای 356 هجری در کتاب «مقاتل الطالبیین» که در آن، از کشته شدگان خاندان ابوطالب سخن می‌گوید، نحوه شهادت عبدالله بن الحسین را شبیه شیخ مفید نقل کرده است با این تفاوت که از قول یک راوی می‌نویسد که حضرت، خون گلوی او را به آسمان پرتاب ‌کرد و قطره‌ای از آن به زمين باز نگشت. امام در این حال فرمود: بار خدایا این کودک در نزد تو از بچه ناقه صالح کمتر نیست. (مقاتل الطالبیین، ص111) او مادر عبدالله بن الحسین را رباب دختر امریء القیس دانسته است. ابو الفرج از قول امام باقر (ع) نقل می‌کند که حرمله قاتل عبدالله بن حسن (ع) در کربلا بوده است (همان، ص109) احتمالا بين عبدالله بن حسن و عبد الله بن حسین (ع) مورخين خلط كرده‌اند.

اين در حاليست كه يعقوبي‌ متوفای 284 هجری در تاريخ‌ خود آورده است‌: امام‌ سوار اسب‌ خويش‌ بود. نوزادي‌ را كه‌ در همان‌ ساعت‌ براي‌ او متولد شده بود را به دستش‌ دادند، ابی عبدالله در حالي‌ كه‌ در گوش‌ او اذان‌ مي‌گفت‌ و كام‌ او را بر مي‌داشت‌، تيري‌ در گلوي‌كودك‌ نشست‌ و او را سر بريد. امام،‌ تير را از گلوي‌ كودك‌ بيرون‌ كشيد و او را به‌ خونش‌ آغشته‌ ساخت‌ و گفت‌: به‌ خدا سوگند كه‌ تو از ناقه‌ صالح‌ بر خدا گرامي‌تري‌، و محمد (ص‌) هم‌ از صالح‌ بر خدا گرامي‌تر است‌. (تاريخ يعقوبي، ج‌2، ص‌182-181)

چنانچه ملاحظه شد قضیه التماس از دشمن و طلب آب از جانب امام حسین (ع) برای خود یا کودک شش ماهه‌ای به نام علی اصغر در هيچ يك از منابع معتبر تاريخي ذكر نشده است.

  • تراژدی کودکانه دیگری را كه «ملا حسین کاشفی» در کتاب خود به نقل از کتاب «کنز الغرایب» آورده است که این کتاب موجود نیست، داستان دختری است چهار ساله از امام حسین (ع) که در شام بهانه پدرش امام حسین (ع) را میگیرد و یزید دستور می‌دهد که سر پدر را نزد او ببرند. او با دیدن سر، غش کرده و جان به جان آفرین تسلیم می‌کند. (روضه الشهداء، ص845)

این دختر در بین روضه خوانان «رقیه» نام دارد و سن او سه سال است ولی در هیچ یک از کتب معتبر شیعی از گذشتگان، دختری با این نام برای امام حسین (ع) ثبت نشده است و این داستان را نیز کسی نقل نکرده است. بنا بر نقل شیخ مفید، امام حسین (ع) دو دختر بیشتر نداشت، یکی «سکینه» که مادر او «لیلی» بود و  دیگری «فاطمه» نام داشت که مادرش «امِ اسحاق» دختر «طلحه بن عبید الله» بود.(روضه الشهداء،‌ ص 137)

دختران چندی از ائمه نام «رقیه» داشته‌اند که احتمال دارد این قبر موجود در شام مربوط به آنها باشد، رقیه همسر مسلم بن عقیل، رقیه دختر امام حسن(ع) و رقیه دختر موسی بن جعفر(ع). (بحار، ج۴۴، ص۱۶۳، ج۴۸، ۲۸۳ و ارشاد مفید، ج۲، ص۲۰ و ۲۴۴٫) مقبره معروف «رقیه» در شام به احتمال قوی قبر «رقیه» دختر امیر المومنین (ع) است چون حضرت علی (ع) دو دختر به نام «رقیه» داشته است. یکی رقیه که مادرش «ام حبیب» دختر «ربیعه» بوده است و دیگر «رقیه صغری» که مادرش «جمانة» نام داشته و کنیه‌اش «ام جعفر» بوده است. (ارشاد مفید، ج1، ص355) اين نقل با نقل كسانيكه در كنار قبر شام سنگي را ديده اند كه بر روي ان نوشته بوده است كه «هذا قبر رقيه بنت اميرالمومنين عليه السلام» هماهنگ است. البته امام حسن مجتبي (ع) نیز دختری به نام رقیه داشته‌اند. (همان، ج2، ص16) در صورتيكه داستان رقيه مرتبط با دختر امام حسن باشد اگر امام حسن اين دختر را در آخرين لحظات عمر خويش نيز به دنيا آورده باشد در جريان حادثه كربلا حداقل بايد 11 ساله باشد بنابراین داستان خرابه شام و دختر سه یا چهار ساله امام حسین (ع) هم پايه و مبناي تاريخي ندارد.

  • تراژدی کودکانه، دیگر مربوط به «دو طفل مسلم» است. این داستان را نیز «ملا حسین کاشفی» در کتاب «روضة الشهداء» بدون اینکه از کتابی نقل کند آورده است. به احتمال قوی این داستان غم انگيز طولانی که به این صورت در هیچ کتاب تاریخی از آن خبری نیست، از داستانهای ساختگی خود کاشفی باشد. داستان بنا بر نقل او اینگونه است که: مسلم در کوفه دو کودک خود، «محمد» و «ابراهیم» را به «شریح قاضی» سپرد و بعد از شهادت مسلم، قاضی آنها را راهی مدینه ‌کرد ولی آنان در بين راه دستگیر شدند و به زندان ‌افتادند. آنان بار دیگر به دست «مشکور» زندانبان فرار ‌کردند ولی باز راه را گم ‌کرده، زنی آنان را پناه ‌داد که شوهرش «حارث» براي كسب جايزه خود به دنبال دو طفل مسلم بود. او پس از آگاه شدن از ماجرا، آنها را به کنار رودي ‌برد تا به قتل برساند و سر آنان را نزد ابن زیاد ببرد. چون زن و فرزند و غلام او، وی را از این کار باز می‌داشتند، او فرزند و غلام خود را کشت و سپس دو طفل مسلم را نيز کشته، تن آنها را در آب انداخت و سر آن دو کودک را نزد ابن زیاد آورد. «ابن زیاد» گریست و دستور قتل حارث را صادر کرد. ابن زیاد حارث را به «مقاتل» نامی که دوستدار اهل بیت بود سپرد تا او وی را بکشد. او حارث را به همان مکانی آورد که کودکان کشته شده بودند و سر آن دو کودک را نیز به آب انداخت. بالاخره «مقاتل»، «حارث» را تکه تکه کرد و به دریا ریخت، دریا آنان را بیرون انداخت، به چاه انداخت، چاه آنان را بیرون انداخت، ناچار وی را سوزاندند و خاکسترش را بر باد دادند. (روضه الشهداء، ص503-522)

باید توجه داشت که در کتب معتبر پیشینیان نامی از «ابراهیم» به عنوان فرزند مسلم بن عقیل نیست. نام فرزندان مسلم در کتب تاریخ از جمله «مقاتل الطالبیین» «ابو الفرج اصفهانی»، «محمد» و «عبدالله» است. (مقاتل الطالبیین، ص113) خوارزمی در مقتل خود، شیخ صدوق در امالی، و طبری در تاریخ خود آورده‌اند که هر دو فرزند مسلم روز عاشورا در کربلا شهید شدند. «عبدالله بن مسلم بن عقیل» اولین کسی بود که از اهل بیت به میدان آمد و بعد از خواندن رجزی و کشتن تعدادی از دشمنان به شهادت رسید. برخی نحوه شهادت او را اینگونه توصیف کرده‌اند که او در حالی که دستش به پیشانیش بود تیر خورد، به طوری که دیگر نتوانست دست خود را از پیشانی جدا کند و سپس با تیری دیگر به شهادت رسید. پس چنانچه ملاحظه شد داستان «دو طفل مسلم» نیز جعلی است و دو فرزندی که مسلم داشت در کربلا شهید شدند.

بلي، در مجلس نوزده کتاب «امالی» شیخ صدوق شبیه این داستان را برای دو کودک فراری از لشکر ابن زیاد پس از شهادت امام حسین (ع) نقل کرده است که آنها نه فرزندان مسلم بلكه فرزندان جعفر طیار بودند که تحویل ابن زیاد داده شدند و آنها فرار کردند. (ج1، ص82-88) این در حالی است که جعفر ابن ابی طالب در حدود پنجاه سال قبل در نبرد تبوک به شهادت رسیده است و داشتن كودكاني در آن زمان محال است. خوارزمی در «مقتل الحسین» فراریان از لشکر ابن زیاد را پناهنده به زنی می‌داند که بعدا شوهرش تصمیم می‌گیرد سر آنان را به ابن زیاد تحویل دهد. (امالی، ج2،ص 54-58)

این سه داستان را به صورت نمونه از منابع اولیه و معتبر نقل کردیم تا معلوم شود چگونه ناآگاهانه اموری را مسلّم و قطعی دانسته‌ایم در حالی که اصل و پایه‌ای براي آنها نمي‌توان ترتيب داد. به همين جهت از دانش آموختگان حوزه و دانشگاه انتظار می‌رود که بدون مطالعه و تحقیق کارشناسانه به عنوان دین، اذهان خود و مردم را آلوده به خرافات نکنند و ذهن توده‌ها را چنان شکل ندهند که آکنده از امور نادرستي شود که دیگر نتوان آن را از اذهان پاک ساخت.

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شدخانه های ضروری نشانه گذاری شده است. *

*

شما می‌توانید از این دستورات HTML استفاده کنید: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <strike> <strong>