واكاوي نجاست سگ

احمد عابدینی

احمد عابدینی

چكيده

سگ حيوان باهوشي است كه توانمندي‌هاي زيادي دارد و در كارهاي مهمي از آن استفاده مي‌شود، كه يافتن افراد زنده در زلزله‌ها يا مواد مخدر و يا مواد منفجره يا خريد لوازم منزل و نگهباني تنها برخي از فوايد آن است، آنگاه جاي اين بحث است كه آيا چنين سگ‌هايي از نظر فقهي نجسند؟

در اين نوشتار دليل‌هاي آن بررسي شده و نجاست آب دهان سگ اثبات شده ولي در نجاست ساير اجزاي سگ‌هاي بهداشتي و نظيف به خاطر نقص دليل، شك شده است.

و بالاخره با تمسك به اصالة الطهارة حكم به طهارت آن‌ها شده است اما به هر حال توصيه شده كه براي سگ‌ها مكان جدا فراهم شود تا نهي‌هاي شرعي حتي المقدور رعايت شود. زيرا نهي‌هاي شرعي گزاف نيست و بايد تلاش شود كه انسان با ديگر انسان‌ها رابطه داشته باشد تا خلق و خوي انساني در آنان تقويت شود.

پيش زمينه

در سفري كه به كشورهاي اروپايي داشتم[1] يك روز كه در هامبورگ در پياده‏رو قدم مي‏زدم، سگي كه همراه خانمي بود از صاحبش اجازه گرفت و خود را به آب رسانيد و كمي آب‏تني كرد و برگشت. پس از برگشتن نزديك صاحبش تكاني به خود داد كه قطرات آب تا چندين متر پاشيد. روز ديگري كه براي ديدن بندر و كشتي‏ها رفته بودم، باران شديدي باريدن گرفت. من و دوستانم به سرپناهي پناه برده بوديم كه فردي با سگش وارد شد. سگ ناگهان تكاني به خود داد و قطرات آب به جمعيّت زيادي اصابت كرد. بنده با دوستانم با سرعت از آن‏جا دور شديم. ولي اين شبهه در ذهنم آمد كه مسلمانان در اين منطقه كه اكثريّت مردم سگ به همراه دارند چه كنند؟! به ويژه كه در اروپا اكنون كه فصل تابستان است اكثر روزها بارندگي داشت تا چه رسد به زمستان.

اين‏كه بگوييم مسلمانان آن‏جا نروند سخن درستي نيست زيرا اوّلاً درصدي از ساكنان همان منطقه مسلمانند و فرمان به خروج از آن منطقه و سكونت در نواحي آسيايي امري حرجي است و با شريعت سهله سمحه ناسازگار و با سابقه اسلام نمي‏سازد كه به مسلمانان براي فرار از نجاست امثال سگ فرمان مهاجرت داده باشد.

ثانياً ما براي فراگيري علم و دانش نياز به سفر به آن سرزمين‏ها داريم و پيامبرصلي الله عليه وآله فرمود: «اطلبوا العلم ولو بالصين؛ دانش را از هركجا ولو از چين – كه دورترين نقطه متصوّره در آن زمان بوده – فرا گيريد.» و به خاطر نجس شدن از رطوبت سگ نبايد علم را رها كرد. كه در تزاحم اهم و مهم، علم اهميّت بيشتري دارد.

در همين افكار بودم كه به ذهنم رسيد شايد برخي از انواع سگ، نظير سگ شكاري، گله، نگهبان خانه و… پاك باشند و دليل‏هاي نجاست سگ منصرف به سگ ولگرد، سگ هار، سگ گزنده و به هر حال سگ‏هاي كثيف و پليد آن دوره‏ها باشد نه سگ‏هاي نظيف و پاكيزه‏اي كه امروزه افراد دارند كه داراي طبيب مخصوص، شامپوي مخصوص و حمام خاص هستند.

باز به ذهنم رسيد كه شايد نجاست سگ، منحصر به لعاب دهان او باشد نه اين‏كه پوست و موي آن هم نجس باشد، زيرا آن طور كه از كتاب «طهارت ذاتي انسان» در حافظه داشتم مهم‏ترين دليل براي نجاست سگ، صحيحه ابي العباس بقباق است كه مي‏گويد از سؤر[2] تمامي حيوانات سؤال كردم كه آيا مي‏توان با آن وضو گرفت و حضرت فرمود: اشكالي ندارد تا به سگ رسيدم، فرمود: «رجس نجس لاتتوضاء بفضله»[3] كه نشان مي‏دهد لعاب دهان سگ نجس است ولي اين دليل نمي‏شود كه پوست، مو و چنگالش نيز نجس باشد.

از سوي ديگر در ذهنم آمد كه سگ تربيت شده، از قديم در زندگاني افراد بوده و داراي ارزش و قيمت بوده است و قرآن در داستان اصحاب كهف از همراهي سگ با آنان سخن گفته و در هر شمارش آنان از سگشان جدا ياد كرده است. «سيقولون ثلاثة رابعهم كلبهم و يقولون خمسة سادسهم كلبهم رجماً بالغيب و يقولون سبعة و ثامنهم كلبهم»[4] كه اين احترام فوق‏العاده‏اي به سگ آنان است و در آيه ديگر از وجود سگ همراه آنان در غار سخن گفته: «و كلبهم باسط ذراعيه بالوصيد»[5] آن‏گاه حيواني كه پليد و نجس فقهي باشد همراهيش با اصحاب كهف و نام بردن مكررش در قرآن شايسته نيست.[6]

باز به ذهنم آمد كه در بحث صيد دستور داده كه از آن‏چه سگ شكار مي‏كند بخوريد. «و ما علّمتم من الجوارح مكلّبين تعلّمونهن مما علّمكم الله فكلوا ممّا امسكن عليكم و اذكروا اسم اللّه عليه»[7]؛ «و حيوانات شكارگر كه شما آن‌ها را تعليم داده‏ايد از آن‏چه خداوند به شما آموخته است [برايتان حلال است] پس از آن‏چه آن‌ها براي شما گرفته و نگاه داشته‏اند بخوريد و نام خدا را بر آن ببريد.»

اين آيه دلالت بر طهارت جاي گاز و چنگال آنان مي‏كند و مي‏توان سگ شكاري را استثنا كرد و اين‏كه برخي فقيهان و مفسّران گفته‏اند آيه از اين حيث در مقام بيان نيست و اطلاق ندارد و نمي‏خواهد پاك بودن دهان سگ را بگويد، قابل مناقشه است زيرا ما در قرآن معمولاً از اطلاق‏هاي ضعيف‏تر از اين نيز استفاده مي‏كنيم و تا دليل محكمي در رد اين اطلاق يا در اثبات در مقام بيان نبودنش پيدا نشود مي‏تواند مورد استفاده قرار گيرد.[8]

شبهه خود را با برخي از فضلا كه همراه ما بودند مطرح كردم و از آنان مطالبه دليل بر ردّ يا اثبات كردم و آنان نيز جواز خريد و فروش سگ‏هاي تربيت شده و نيز ديه داشتن آن‌ها را ذكر كردند و گفتند چيزي كه پليد ذاتي باشد نبايد خريد و فروش شود و به عبارت ديگر مي‏گفتند چرا بگوييم خريد و فروش نجاسات حرام است مگر چند مورد كه استثنا شده است كه عبارتند از عبد كافر، سگ شكاري و… بلكه مي‏گوييم اين موردها اصلاً نجس و پليد نيستند و بنابراين معامله بر آن‌ها نيز اشكالي ندارد. ديدم سخنشان به عنوان مؤيّد چيز خوبي است به ويژه كه بنده قبلاً در بحث طهارت ذاتي انسان، بر طهارت هر انساني استدلال كردم و مشكل فروش برده‌ي كافر خود به خود حل شده است.

شك و شبهه‏ها ادامه يافت تا به ايران رسيدم و دليل‏ها را كاملاً بررسي كردم و اكنون اين محققان ارجمند و اين بحث طهارت يا نجاست سگ‌ها.

قاعده طهارت و اصل طهارت

اثبات قاعده طهارت و دلايل آن و تفاوتش با اصل طهارت به گونه نيمه مفصل در مجله كاوشي نو در فقه شماره 7 – 8 و سپس در كتاب طهارت ذاتي انسان به طور مفصل آمده است و نيازي به تكرار نيست و خلاصه‏اش اين است كه همه اشياء عالم كه مخلوق مستقيم يا غيرمستقيم خدايند پاك هستند (= قاعده طهارت) مگر چند مورد كه استثنا شده كه عبارتند از ادرار و مدفوع انسان و برخي حيوانات، خون زياد، مردار و…كه اهل سنت بر بيش از همين مقدار توافق ندارند ولي شيعه تعداد استثناها را به بيش از ده تا نيز مي‏رساند.

اگر در هر مورد از موارد ياد شده يا ياد نشده دليل تام و كامل بود آن مورد از استثناها خواهد بود و اگر دليل تمام نبود آن مورد تحت عموم مستثني منه قرار مي‏گيرد و طاهر و پاك است. خلاصه اينكه قاعده اوليه، طهارت تمامي اشياء اعم از حيوانات، نباتات، جمادات و… مي‌باشد و تنها آن چيزي كه دليل يقيني بر نجاستش وجود دارد نجس است.

آن‌گاه اگر در مورد يا مواردي به خاطر اشكالي در دليل يا اشكالي در موضوع حكم در مورد طهارت و نجاست چيزي شك كرديم نوبت به اصل طهارت مي‏رسد كه طهارت ظاهري برايمان اثبات مي‏كند نه طهارت واقعي و مثلا مي‌گوييم شك داريم كه فلان ماده، خون است يا غير خون پس اصل طهارت آن است.

اكنون بايد به دنبال دليل‏هايي گشت كه سگ را جزو استثناهاي از قاعده طهارت قرار دهد و اگر يافت نشد يا تمام نبود، روشن مي‌شود كه بايد به قاعده طهارت تمسك كرد و اگر دليل‌هايي بر نجاست سگ، يافت شد سپس در نوعي از سگ‌ها شك شد يا در سگ بودن برخي حيوانات شك شد، مجراي اصل طهارت است.

دلايل نجاست سگ

دليل‏هايي كه فقيهان براي نجاست سگ آورده‏اند از دو دليل تجاوز نمي‏كند كه عبارتند از اجماع و روايات.[9]

بنابراين از نظر آنان قرآن و عقل در اين‏باره حكمي ندارد و حق هم همين است زيرا قرآن در موارد متعددي از سگ نام برده ولي هيچگاه آن را نجس ندانسته است و عقل نيز در امور جزئي نمي‌تواند نظر بدهد و بر فرض كه بخواهد نظر دهد، نظر به طهارت سگ مي‌دهد زيرا وقتي در فقه گفته مي‌شود «گرگ ذاتاً پاك است» عقل مي‌گويد «اگر گرگ كه قابل تربيت نيست، از طايفه‌ي سگ سانان است، فقط حالت درندگي دارد و هيچ نفعي براي بشر ندارد و در زندگي و خانه‌ي افراد نمي‌تواند وارد شود، پاك باشد، به طريق اولي سگ كه تربيت پذير است، حالت درندگي‌اش قابل كنترل است، با دكتر و درمان از هاري نداشتنش اطمينان حاصل شده است، در زندگي مردم آمد و شد دارد مسلّماً پاك است.

به هر حال ما اين اولويت عقلي را وا مي‌گذاريم و از اين در جهت طهارت سگ استفاده نمي‌كنيم بلكه تنها به بررسي دو دليلي كه براي نجاست سگ، مطرح شده است مي‌پردازيم و اگر ناتمام بودن آن دو دليل در همه جا يا در برخي موارد معلوم گشت، طبق قاعده چاره‌اي جز قبول طهارتش نيست.

اجماع نيز مدركش روشن است و اجماع‏كنندگان دليلي بر اجماع خود غير از روايات ندارند. از ديدگاه فقيهان شيعه اجماع به خودي خود اعتباري ندارد و تنها اعتبارش به سخن معصوم عليه السلام است يعني اگر بدانيم يكي از افراد اجماع، امام عليه السلام است، آن اجماع حجّت است يا اگر بدانيم اين دانشمندان شيعه كه اهل ياوه گويي نيستند و دروغ بر خدا و پيامبر صلي الله عليه و آله نمي‌بندند و دين خود را به دنيا نمي‌فروشند و… همه بر مطلبي اجماع كردند مي‌فهميم كه حتماً سخني از امام معصوم عليه السلام به آنان رسيده كه به ما نرسيده است يا از اجماع آنان حدس مي‌زنيم كه آنان با فهم و درايتشان به نظر امام معصوم پي برده‌اند.

اما روشن است كه چنين سخناني را زماني مي‌توان مطرح كرد كه در آن مورد روايتي نباشد و آن نظر مطرح شده مطابق احتياط نباشد تا مطمئن شويم فقيهان حتماً از چيزي باخبر بوده‌اند كه ما باخبر نيستيم. اما وقتي در اين بحث روايت‌هاي زيادي وجود دارد و فتواي نجاست سگ مطابق احتياط نيز مي‌باشد ما احتمال مي‌دهيم كه دليل اجماع كنندگان همين روايات بوده است. پس اجماع به خودي خود دليل نمي‌شود تا پيرامون آن به بحث بپردازيم. بنابراين تنها و تنها سخن در اين باب از روايات است كه مرحوم آيت اللّه حكيم و آيت اللّه خويي ادعاي تواتر براي آن‌ها كرده‏اند.

لازم به ذكر است كه اجماع ادّعا شده تنها در بين شيعه است و اهل سنت چنين اجماعي ندارند. در بين شيعه نيز اجماع تام نيست به همين جهت مرحوم آيت اللّه خويي فرموده: «لا اشكال في نجاسته عند الامامية في الجملة»[10]؛ كلمه في الجملة نشان مي‏دهد در برخي جهات آن اختلاف است حال يا اين اختلاف اشاره به قول مرحوم صدوق دارد كه بين سگ شكاري و غيره فرق گذاشته و فرموده: «هركسي كه سگ غيرشكاري خشك با لباسش برخورد كند آب پاشيدن بر آن به عهده‏اش مي‏باشد و اگر سگ تر بود بايد آن لباس را بشويد و اگر سگ شكاري و خشك بود چيزي به عهده‏اش نيست و اگر تر بود پاشيدن آب برعهده‏اش مي‏باشد.»[11] كه از اين عبارت طهارت سگ شكاري روشن مي‏شود و يا اشاره به اختلاف سيد مرتضي‏رحمه الله و جدّش دارد كه اجزايي از سگ كه روح در آن حلول نكرده است را پاك مي‏دانند.[12]

هرچه باشد نشان مي‏دهد كه اجماع، اجماع تامّي نيست. اگرچه برفرض تمام بودن اجماع، احتمال مدركي بودن براي تضعيفش كافي است تا چه رسد به اينجا كه به طور يقين اين اجماع مدركي است.

تازه اهل سنت كه قشر وسيعي از مسلمانان را تشكيل مي‏دهند در مورد سگ اختلاف زيادي دارند.

حنفيه گفته‏اند: «ليس في الحيوان نجس الّا الخنزير فقط[13]؛ در موجودات زنده به جز خوك نجس العين وجود ندارد.» بله آنان لعاب سگ را نجس مي‏دانند.[14]

و مالكية گفته‏اند: «لاشي‏ء في الحيوان نجس العين مطلقاً فالكلب و الخنزير و ما تولد منهما طاهرة جميعها»[15]

هيچ حيواني به هيچ نحو نجس العين نيست پس سگ و خوك و آن‏چه از آن‌ها متولد شوند همه‏شان پاكند. بله آنان شستن ظرف آلوده به لعاب سگ را تعبّداً واجب مي‏دانند، نه به خاطر نجس بودن آن.

به هر حال اشكالاتي كه به اجماعِ ادّعا شده از سوي ما اماميه بر نجاست سگ وارد است عبارتند از:

اولاً: اجماع دليل لُبِّي است و اطلاق يا عموم ندارد يعني اجماع داريم كه سگ نجس است ولي اجماع اطلاقي ندارد تا بگوييم مراد تمامي سگ‏ها است به گونه‏اي كه شامل سگ شكاري، سگ محافظ فرد، سگ پليس و… بشود و به گفته مرحوم آيت الله خويي اجماع في الجمله است.[16] بله قدر متيقن اين اجماع سگ‏هاي هار، ولگرد، و تربيت‏نشده است. ثانياً بر فرض كه اجماع، اطلاق داشت و شامل تمامي سگ‏ها مي‏شد آيا تمامي سگ‏هاي آن دوره را شامل مي‏شد يا شامل سگ‏هاي نظيف اين دوره كه دكتر مخصوص، حمام مخصوص، شامپو و صابون مخصوص دارند نيز مي‏شود؟ روشن است كه اثبات چنين اطلاقي از اجماعات بسيار بعيد است زيرا سگ‌هايي كه در آن زمان بوده و اطلاق كلمات فقيهان آن را مي‌گرفته، سگ‌هايي بوده كه وجود خارجي داشته‌اند و هيچ يك از آن‌ها دكتر، دارو، شامپو، نظافت هر روزي و… نداشته‌اند.

به عبارت ديگر گاهي در آيات قرآن يا در كلمات معصومان اطلاقي وجود دارد. آن‌گاه مي‌توان گفت كه خداوند يا امام معصوم كه بيان كننده‌ي حكم خداست با ديد وسيع خود، تمامي افراد موجود و مقدّر، بهداشتي و غير بهداشتي را در نظر گرفته است و بر آن‌ها حكم نجاست را بار كرده است. اما وقتي سخن از اجماع است اين چنين نيست زيرا اجماع يا حاكي از قول معصوم است كه آن را بعداً بررسي مي‌كنيم، يا حاكي از قول معصوم نيست و خودش به خودي خود حجّت است، كه مي‌گوييم اين اجماع، اطلاقي ندارد زيرا فقيهان مانند امام معصوم نيستند كه ديد وسيع داشته باشند و همه افراد محقّق و مقدّر را در نظر بگيرند. پس حكم آنان بر افراد موجود در خارج حمل مي‌شود كه همان سگ‌هاي غير بهداشتي بوده است و شامل سگ پليد و نظاير آن نمي‌شود.

به هر حال بر فرض كه اجماع، داراي اطلاق باشد – كه نيست – اطلاقش افراد موجود در زمان خود فقيهان را شامل مي‌شود، نه انواع مقدّري كه بسياري از امورشان با آن‌ها متفاوت است. ثالثاً از ديد ما اماميه اجماعي حجت است كه حكايت‏گر نظر معصوم باشد و در مسأله‏اي كه روايات متعددي وجود دارد اثبات اين‏كه اجماع‏كنندگان نظر و رأي امام را از راه ديگري غير از روايات به دست آورده‏اند كه آن راه براي ما مشخص نيست، بسيار مشكل است. پس اجماع نمي‏تواند دليل مستقلي باشد و دليل عمده و اصلي همان روايات است.

نكته

مرحوم آيت الله العظمي بروجردي براي شهرت بين فقيهان قديم ارزش والايي قائل بوده است، چه برسد به اجماعشان. و اگر بين آن فقيهان، مطلبي شهرت داشته آن را به عنوان اصول متلّقات از معصومان قبول مي‌كرده است اگرچه بر آن مطلب روايتي نداشته باشيم و مي‌فرموده: چون فقيهان قديم، اهل استنباط نبوده‌اند و اهل قياس و استحسان و… نبوده‌اند پس فتوايشان، از حاق دل معصوم است و داراي ارزش خاصي است. اما سخن ايشان در بحث ما دردي را دوا نمي‌كند زيرا اولاً پيرامون نجاست سگ روايات متعددي داريم، پس شهرت فتوايي آن بزرگان بر اساس روايات موجود شكل گرفته است. ثانياً همان‌گونه كه در جاهاي متعدد بيان كرده‌ام، فقيهان قديم اهل احتياط بوده‌اند[17] و چون قائل شدن به نجاست سگ مطابق احتياط است آنان چنين فتواي احتياطي را داده‌اند، ثالثاً در اين مسأله دو فقيه و بلكه سه فقيه بزرگ از فقيهان قديم مناقشاتي دارند. مرحوم صدوق، مرحوم سيد مرتضي و پدربزرگ سيد مرتضي.

عبارات فقيهان را بنگريد:

 

اقوال فقيهان

  1. در كتاب فقه الرضا آمده است: اگر وَزَغْ در آب افتاد، آن آب ريخته مي‌شود و اگر سگ در آن افتاد يا از آن نوشيد آن آب ريخته مي‌شو و آن ظرف سه بار شسته مي‌شود. يك بار با خاك و دو بار با آب و سپس خشك مي‌شود و اگر موش يا مار در آن افتاد آن آب ريخته مي‌شود.[18]

در جاي خود بيان شده كه به احتمال قوي «فقه الرضا» تأليف پدر شيخ صدوق رحمة الله عليه بوده است كه نامش علي بن حسين بن موسي بوده و كتابش به كتاب علي بن موسي معروف شده است.

  1. نظير همين مطلب را صدوق رحمة الله عليه (متوفاي 381) در «من لايحضره الفقيه» آورده است.[19] و به روايتي هم منسوبش نساخته است. بله در برخي نسخه‌ها «ولغ فيه» است و در برخي «وقع فيه».

اگر «ولغ فيه» باشد تنها بر نجاست ولوغ سگ دلالت مي‌كند ولي اگر «وقع فيه» باشد بر نجاست جسمش نيز دلالت مي‎كند اما هيچ كس نگفته ظرفي كه با بدن سگ برخورد كرده بايد با خاك شسته شود. پس به نظر مي‌رسد «ولغ فيه» صحيح باشد.

  1. باز مرحوم صدوق آورده: «و هنگامي كه سگ يا موش از نان بخورد يا آن را بو كند، جايي را كه بو كرده رها كن و بقيه را بخور.»[20]

آن‌چه صدوق رحمةالله عليه فرموده متن روايت است كه در تهذيب الاحكام، ج1، ص 221، روايت 663، علي بن جعفر از برادرش حضرت كاظم عليه السلام نقل كرده است. اگر فتواي صدوق رحمةالله عليه به خاطر نجاست سگ باشد بايد به نجاست موش نيز قائل باشد ولي روشن است كه نظرش همان مسائل بهداشتي است كه دهن سگ پر از ميكروب است.

  1. باز مرحوم صدوق رحمةالله عليه فرموده: «و كسي كه به لباسش سگ غيرشكاري خشك برخورد كند بايد بر آن لباس آب بپاشد. و اگر تر است بايد آن را بشويد و اگر سگ شكاري و خشك باشد بر عهده‌اش چيزي نيست و اگر تر باشد بايد بر آن آب بپاشد.»[21]
  2. مرحوم مفيد (متوفاي 413) آورده: «هنگامي كه سگي از ظرفي آب بنوشد يا در آن بيفتد يا برخي اعضايش با آن برخورد كند، تمامي آب‌هايش ريخته مي‌شود سپس يك بار با آب، بار دوم با خاك و بار سوم با آب شسته مي‌شود و خشكانده مي‌شود و استعمال مي‌شود و حكم غير سگ اين‌چنين نيست بلكه [تنها] آب‌ها ريخته مي‌شود و ظرف يك بار با آب شسته مي‌شود.»[22]
  3. باز مرحوم مفيد فرموده: «وقتي كه سگ و خوك خشك با لباس انسان برخورد كنند بر جاي برخورد، آب پاشيده مي‌شود و اگر تر باشند جاي برخورد با آب شسته مي‌شود و همين حكم در مورد موش و وزغ جاري است كه بر جاي برخورد آن‌ها با لباس، آب پاشيده مي‌شود اگر بر آن اثري نگذاشته باشند. اما اگر آن را تر كرده‌اند و بر آن اثر گذاشته‌اند، با آب شسته مي‌شود. و هم‌چنين اگر يكي از حيوانات ذكر شده با بدن انساني برخورد كرد يا دست او بر آن‌ها واقع شد و تر بود، محل برخورد شسته مي‌شود و اگر خشك بود به خاك كشيده مي‌شود.[23]

بررسي:

از اين‌گونه عبارات روشن مي‌شود كه سگ يك نوع پليدي دارد كه در حالت خشكي نيز اثر مي‌كند ولي اثرش كم است و آب حالت پليدي زدايي دارد و پاشيدن آب مي‌تواند پليدي حاصل از تماس بدون رطوبت با سگ را برطرف كند و پليدي جسد تر سگ بيشتر است و آن را تنها آب پاك مي‌كند.

  1. مرحوم ابي الصلاح حلبي (متوفاي447) در بحث نجس شدن اشياء آورده است: «… اينكه با آب يا غير آن حيوان نجسي مانند سگ، خوك، روباه، خرگوش و كافر برخورد كند.»[24]

از عبارت ايشان روشن مي‌شود علاوه بر سگ و خوك و كافر، حيوانات درنده و نيز حيوانات حرام گوشت نيز نجس هستند.

  1. مرحوم شيخ طوسي (متوفاي 460) در نهاية: «آب گودال‌ها با ولوغ درندگان، چرندگان، حشرات و ساير حيوانات در آن نجس نمي‌شود، مگر سگ و خوك كه آن را – اگر كُر نباشد – نجس مي‌كند و اگر بيش از كر باشد اشكالي ندارد.»[25]
  2. باز فرموده: «استعمال نيم خورده‌ي استر، الاغ و چارپايان و گربه و غير آن اشكالي ندارد مگر [نيم خورده‌ي] سگ و خوك.»[26]
  3. باز فرموده: «اگر سگ در ظرفي ولوغ كرد آب نجس مي‌شود و بايد ريخته شود و ظرف سه بار شسته شود و اوّلي آن‌ها با خاك باشد.»[27]
  4. اما در بحث تطهير لباس‌ها آورده است:

«و هنگامي كه با لباس انساني، سگ يا خوك يا روباه يا خرگوش يا موش يا وزغ برخورد كند و تر باشد، شستن جاي برخورد واجب است و اگر جاي برخورد معلوم نباشد بايد تمامي لباس شسته شود. و اگر خشك باشد واجب است كه بر جاي برخورد آب پاشيده شود و اگر جاي برخورد مشخص نيست به تمام آن آب پاشيده شود.»[28]

از اين عبارت نجاست سگ، خوك، روباه، خرگوش، موش و وزغ روشن مي‌شود به ويژه با تأكيد بر اينكه تمامي لباس در صورت مشخص نبودن جاي برخورد، واجب است شسته شود.

  1. مرحوم شيخ طوسي در خلاف:

مسأله 130: «هنگامي كه سگ در ظرفي ولوغ كند بايد آنچه در ظرف است ريخته شود و سه بار شسته شود كه يكي از آن‌ها با خاك باشد.» شافعي گفته هفت بار، اوّلي آن‌ها با خاك و اين قول اوزاعي است. ابوحنيفه گفته: بايد بشويد تا گمان بر طهارت پيدا كند و عدد رعايت نمي‌شود. مالك و داود گفته‌اند: بايد ظرف تعبّداً شسته شود نه به خاطر نجاست و عدد مشخصي هم ندارد.

دليل ما اجماع فرقه و روايت حريز از فضل، ابي العباس است.[29] …. و ابوهريره از پيامبر صلي الله عليه و آله روايت كرده كه درباره سگي كه در ظرفي ولوغ كند سه يا پنج يا هفت بار شسته مي‌شود و اين دليل است كه هفت بار واجب نيست.[30]

مسأله 131: سگ عينش نجس، لعابش نجس و نيم خورده‌اش نجس است. ابن عباس، ابوهريره، عروة بن زبير، ابوحنيفه و اصحابش، شافعي، احمد و اسحاق و غير اين‌ها همه به سوي هفت بار شستن ظرف از ولوغ سگ رفته‌اند مگر ابن حنيفه كه عددي را معتبر ندانسته است و گفته است سگ نجس الحكم است نه نجس العين و مالك گفته: سگ پاك است و نيم خورده و لعابش پاك است و استعمالش در نوشيدن و غيره جايز است، ليكن ظرف تعبّداً شسته مي‌شود و داود نيز همين را گفته است.

دليل ما اجماع فرقه است و اينكه حضرت صادق عليه السلام در روايت فضل، ابي العباس تصريح كرد پليد است از باقيمانده‌اش وضو گرفته نمي‌شود و آن آب را بريز و اوّل با خاك ظرف را بشوي سپس با آب.[31]

يادآوري: مرحوم شيخ طوسي دليل هر دو مسأله را اجماع و خبر صحيح فضل، ابي العباس قرار داده است.

از بررسي اقوال روشن شد كه فقيهان شيعه و اكثر اهل سنّت بر نجاست ولوغ سگ توافق و اجماع دارند ولي پيرامون نجاست خود سگ چنين اجماعي نيست. روايت ابوالعباس نيز در بحث روايات دسته‌ي اوّل، شماره‌ي اوّل خواهد آمد و معلوم خواهد گشت كه «رجس، نجس» در آن به معناي نجاست اصطلاحي امروزي نيست. بنابراين دليل بر نجاست جسم سگ، تمام نيست.

به عبارت ديگر برخي عبارات براي برخورد لباس با برخي سگ‌ها يا برخي تماس‌ها، تنها امر به پاشيدن آب كرده بود كه چنين كاري با ازاله‌ي نجاست سازگاري ندارد بلكه خودش تكثير نجاست مي‌كند. بنابراين معلوم مي‌شود مرادشان رعايت بهداشت بوده است، البته فقيهان اين فتوا را به پيروي از روايات داده‌اند. مثال: گاهي كسي بيماري‌اش كم است، به او قرص مي‌دهند، بيماري‌اش شديدتر است به او كپسول مي‌دهند، شديدتر است به او آمپول مي‌زنند و…

پليدي ناشي از سگ نيز متفاوت است. سگ شكاري با بدني خشك نجاست كم‌تري دارد. همان سگ با بدن تر نجاست بيشتري دارد. سگ ولگرد حتي با بدن خشك، آلودگي‌اش همانند آلودگي سگ شكاري تر مي‌باشد. و بالاخره اجماع پيرامون نجاست ظاهر سگ، حاصل نشده. تازه برخي از كساني كه برخورد سگ با لباس را سبب لزوم شستن مي‌دانستند حيوانات ديگر نظير روباه، موش، خرگوش و… را نيز ذكر كرده بودند. حال اگر از نظر فقهي معلوم گردد كه آن حيوانات پاك‌اند و برخوردشان با لباس، موجب نجاست نمي‌شود خود به خود نجاست سگ نيز زير سؤال مي‌رود چون همه در يك سياق بودند.

از عبارت علامه‌ي حلّي رحمةالله در مختلف الشيعه نيز معلوم مي‌شود كه نجاست ظاهر سگ، اجماعي نيست زيرا فرموده:

سيد مرتضي رحمةالله به طهارت اعضايي از نجس العين مانند استخوان سگ و خوك و موي آن‌ها كه حيات در آن‌ها حلول نمي‌كند، حكم كرده است ولي مشهور اين است كه [اين اعضا نيز] نجس هستند و حق نيز همين است.

دليل ما اين است كه حضرت، آن را به «رجس و نجس» بودن وصف نمود و اين شامل استخوان و موي آن‌ها نيز مي‌شود و چون داخل مسمّاي سگ هستند.

سيد مرتضي احتجاج كرده كه در اين اعضا حيات حلول نكرده پس حكم به نجاستشان نمي‌شود همان‌گونه كه موي مردار نجس نيست و علامه حلّي جواب داده است كه بين موي مردار و موي سگ و خوك تفاوت است زيرا مردار اوّل نجس نبود و موي آن پاك بود بعداً با مردن نجاست بر مردار عارض شد و چنين نجاستي عارض آنچه كه حياتي نداشت تا برود نشد، اما سگ ذاتش نجس است.[32]

بررسي: آنچه براي ما مهم است اينكه اوّلاً اجماع تعبّدي وجود ندارد زيرا سيد مرتضي در قسمتي مخالف است و صدوق رحمةالله در قسمت ديگر و ديگراني نيز مخالف هستند به گونه‌اي كه علامه حلّي نجس بودن موي سگ را به مشهور نسبت داد نه به تمامي فقيهان غير از سيد مرتضي.

ثانياً مستندش صحيحه فضل، ابي العباس است كه در آن لفظ «رجس نجس» آمده است و ما قبلاً در كتاب طهارت ذاتي انسان توضيح داديم كه خود «رجس نجس» بدون قرينه‌ي ديگر نجاست فقهي را نمي‌رساند بلكه قرينه‌ي ديگري مي‌خواهد كه در اينجا مفقود است. كسي نگويد كه فتواي مشهور بر نجاست ذاتِ سگ، قرينه است. زيرا فتواي مشهور اوّلاً قرينه‌ي غيرلفظي است و اينجا قرينه‌ي لفظي مي‌خواهيم. ثانياً شهرت بر مبناي همين روايت شكل گرفته است. پس اعتبارش به خود روايت است نه اعتبار دهنده به روايت. ثالثاً فتواي مشهور بر نجاست جسم سگ مي‌تواند ناشي از احتياط باشد. پس از راه اصول متلّقات نيز مسأله قابل حلّ نيست.

از آنچه گذشت معلوم شد كه «الكلب نجس بلا خلاف الّا من مالك»[33] كه ابن زهره فرموده و اجماع محصّل و ضرورت مذهب كه صاحب جواهر بيان كرده[34] نمي‌تواند مستند فقهي باشد همان‌گونه كه اجماع‌هاي ساير كتب نظير ذكري، مدارك، منتهي، تذكره و كشف اللثام نمي‌تواند مستند فقهي باشد اگرچه زمينه را براي احتياط تام باز مي‌كند.

بله اگر روايات، اطلاق يا شمولي كه تمامي اعضاي تمامي سگ‌ها را در تمامي حالات بگيرد وجود داشت به آن تمسك مي‌شود.

روايات

حال كه اجماع و مستند آن و مقدار دلالتش روشن گشت و معلوم شد اقوال فقيهان همه مدركي است و مدركشان روايات است به سراغ روايات مي‌رويم.

روايت‏هاي اين باب به چند دسته قابل تقسيم است كه دسته دسته بحث مي‏شود.

دسته اوّل:

  1. فضل ابي العباس گفت: «از حضرت صادق عليه السلام در مورد سؤر (= نيم خورده) گربه، گوسفند، گاو، شتر، الاغ، اسب، قاطر، گوره‏خر و وحشي‏ها پرسيدم و هيچ‏چيز را فروگذار نكردم مگر اين‏كه از آن پرسيدم و حضرت فرمود: اشكالي ندارد، تا به سگ رسيدم، فرمود: «رجس نجس لاتتوضأ بفضله و اصبب ذلك الماء و اغسله بالتراب اوّل مرّة ثمّ بالماء؛ پليد و نجس است. از زياد آمده‏اش وضو مگير و آن آب را بريز و [ظرف را] اوّل با خاك و سپس با آب بشوي.»[35]
  2. معاوية بن شريح گفت: عذافر در هنگامي كه من نيز حاضر بودم از حضرت صادق‏عليه السلام در مورد نيم‏خورده گربه، گوسفند، گاو، شتر، الاغ، اسب، قاطر و درندگان پرسيد كه آيا آن خورده مي‏شود و يا از آن وضو گرفته مي‏شود؟ فرمود: بله، بياشام و وضو بگير.

گفتم: سگ چطور؟ فرمود: خير، گفتم: مگر از درندگان نيست؟ فرمود: «لا و الله انّه نجس، لا و الله انّه نجس؛ خير، سوگند به خدا آن نجس است. خير، سوگند به خدا آن نجس است.»[36]

نظير اين روايات را معاوية بن ميسرة از حضرت صادق‏عليه السلام نقل كرده است.

بررسي:

سند اين روايات خوب است و دلالتش بر نجاست آب دهان سگ صريح و واضح. به ويژه كه سائل از همه‌ي حيوانات حلال گوشت، حرام گوشت، اهلي، وحشي، درنده و غيردرنده سؤال كرده است و امام‏عليه السلام از آن جمع تنها سگ را نجس دانسته است ولي اشكالي كه به ذهن مي‏رسد يكي در سند روايت‏هاست كه چرا هر دو روايت از منفردات مرحوم شيخ طوسي است و در كافي و فقيه از آن خبري نيست؟ و ديگري در دلالت است كه چرا راوي اين‏گونه سؤال كرده است به گونه‏اي كه همه حيوانات را ذكر كرده و سپس پيرامون سگ پرسيده است؟ باز چرا نيم‏خورده و زياد آمده‌ي آن‌ها را پرسيده است؟

و باز اشكال ديگر در رابطه با جواب امام‏عليه السلام است كه چرا حضرت دومرتبه سوگند خورده؟! آيا چه مسأله مهمي بوده كه حضرت صادق‏عليه السلام را به سوگند خوردن وادار نموده است؟! و پس از همه‌ي اين‌ها آيا «رجس» به معناي نجاست فقهي است يا به معناي پليدي عرفي است ولو شرعاً نجس نباشد؟

اين‌ها سؤال‏ها و اشكال‌هايي است كه ذهن را آزار مي‏دهد و تا هنگامي كه جواب‏هايش معلوم نشود فقيه نمي‏تواند به راحتي فتوا به نجاست سگ دهد.

به نظر مي‏رسد اگر جوّ فقيهان آن زمان را در نظر بگيريم جواب برخي از سؤال‏ها داده شود.

در آن زمان فقه مالكية و حنفية حاكم بوده كه مالكية همه حيوانات را پاك مي‏دانسته‏اند و حنفيه فقط خوك را استثنا مي‏كرده‏اند يعني هر دو مذهب سگ را پاك مي‏دانسته‏اند – اگرچه هر دو مي‏گفتند ظرفي كه به لعاب سگ آلوده شد بايد شسته شود ولي مالكية از باب تعبّد مي‏گفته‏اند[37] و حنفية به خاطر نجاست آن – از سوي ديگر توده مردم سگ را عرفاً نجس و پليد نمي‏دانسته‏اند و سگ در زندگي عشايري و بدوي نقش اساسي داشته است. پس فقه مالك و ابوحنيفه به گونه‏اي بوده كه توده مردم برايشان امكان قبولش بيشتر بوده است. در چنين شرايطي امام‏عليه السلام مي‏فرمايد: سگ پليد و نجس است. بنابراين امام عليه‌السلام با سوگند و تأكيد فراوان مي‏خواهد عرف را متوجّه اشتباهش كند تا آنان بفهمند لعاب دهان سگ پليدي خاصي دارد كه ساير حيوانات ندارند. امّا آيا اين پليدي خاص موجب نجاست شرعي و فقهي آن حيوان مي‏شود يا خير، حديث‌ها دلالتي ندارد زيرا قبلاً در بحث طهارت ذاتي انسان گذشت كه لفظ «رجس» و «نجس» براي نجاست شرعي وضع نشده و در قرآن و روايات ائمه اطهار حتي تا زمان صادقين در نجاست و پليدي عرفي استعمال مي‏شده است و هرگاه مي‏خواسته‏اند در نجاست شرعي استعمال كنند حتماً قرينه‏اي مي‏آورده‏اند.[38] در نتيجه تلاش امام‏عليه السلام اين است كه بفهماند اين حيوان پليد است تا از آن اجتناب كنند. اما آيا هر اجتنابي نجاست فقهي را به همراه داشته باشد معلوم نيست.

نظير آيه قرآن كه شراب، قمار و انصاب و ازلام را «رجس» مي‏داند[39] با اين‏كه هيچ‏كس وسايل قمار و اسباب برد و باخت را نجس فقهي نمي‏داند كه تري موجب انتقال نجاستش به جاهاي ديگر شود. بله بايد اين وسايل در دسترس نباشد با آن‌ها بازي نشود و به كار گرفته نشود، اما اگر دست تر به آن‌ها خورد دست نجس نمي‌شود تا لزوم تطهير با آب را داشته باشد.

مؤيّدش اين‏كه در برخي روايات آمده: «ان اللّه لم‏يخلق خلقاً انجس من الكلب و ان الناصب لنا اهل البيت لأنجس منه[40]؛ خداوند آفريده‏اي پليدتر از سگ ندارد ولي دشمن ما اهل‏بيت از سگ پليدتر است.» اگر مراد نجاست فقهي بود كه اوّلاً نجس‏تر معني ندارد زيرا يا چيزي پاك است و يا نجس. و ثانياً در بحث طهارت ذاتي انسان، طهارت فقهي هر انساني ثابت شد، آن‏گاه سگ كه نجاستش از ناصبي كم‌تر است، حتماً نجس فقهي نيست. پس «رجس» يا «نجس» در حديث ابي العباس يا معاوية بن شريح و معاوية بن ميسرة نمي‏تواند نجاست فقهي باشد. ثالثاً وقتي طبق حديث، ناصب از سگ، نجس‌تر باشد بايد ظرف ناصب نيز خاك سود شود و آب بيشتري براي تطهير بخواهد در حالي‌كه در آن كتاب، طهارت فقهي هر انساني حتي ناصبي ثابت شد.

اشكال: مي‌توان گفت كه نجاست ناصبي، نجاست روحي و معنوي است و عقايد و اخلاق را فاسد مي‌سازد اما نجاست سگ جسمي و دنيايي است و بدن را آلوده مي‌سازد و امام عليه السلام خواسته توجه دهد كه حفظ روح و عقايد مهم‌تر از حفظ جسم است و به عبارت ديگر پليدي جسمي سگ نزد همگان روشن بوده است و امام عليه السلام خواسته نجاست روحي و معنوي را با توجه به آنچه مردم قبول دارند بيان كند. پس از اين عبارت‌ها طهارت جسمي سگ معلوم نمي‌شود بلكه نجاستش وضوح بيشتري دارد.

جواب: قبلاً فتواي فقيهان اهل سنّت گذشت و معلوم شد كه فقيهاني كه فتوايشان در آن زمان‌ها مطرح بود، سگ را نجس نمي‌دانستند. از سوي ديگر توده‌ي مردم چه آن زمان و چه اين زمان به طبع اوّلي خود بين سگ، شغال و… از نظر طهارت و نجاست تفاوتي قائل نيستند. بنابراين انتساب اين مطلب به مردم كه نجاست و پليدي سگ برايشان روشن بوده است انتسابي بي‌پايه است. پس نمي‌توان از آن فهميد كه سگ نزد مردمان نجس بوده است.

ولي سخن ديگرتان قابل قبول است كه ائمه اطهار عليهم السلام گاهي امور معنوي را با معيار مادي بيان مي‌كرده‌اند تا مردم بهتر بفهمند و اين همان است كه از آن با عنوان «تشبيه معقول به محسوس» ياد مي‌شود.

بنابراين تشبيه ناصبي به سگ و متنفر ساختن مردم از آنان مطلبي است و نجس بودن جسمي سگ مطلب ديگر.

از آن‏چه گذشت مي‏توان نتيجه گرفت كه امام‏عليه السلام اصرار داشته به مردم بفهماند كه لعاب دهان سگ عرفاً پليد است و به همين جهت بايد آب آلوده به آن ريخته شود و ظرف شسته شود و حرف مالكية كه لعاب سگ را پاك مي‏دانند ولي مي‏گويند آن ظرف، تعبّداً بايد شسته شود[41] درست نيست، زيرا در بحث طهارت و نجاست، تعبّد به اين شدّت، مطرح نيست. بنابراين مسأله مهمي كه امام‏عليه السلام را به سوگند واداشته اين بوده كه برخي فقهاي اهل سنّت چيز پليد را پليد نمي‏دانسته‏اند و در نتيجه تلاش مي‏كرده‏اند دستورات نظافتي و بهداشتي ديني را تعبّدي جلوه دهند و امام‏عليه السلام مقابل اين تفكر ايستاده است.

دسته دوم:

رواياتي كه دلالت مي‏كند خداوند آفريده‏اي نجس‏تر از سگ ندارد.

  1. مرسله… ابن ابي يعفور از حضرت صادق عليه السلام: «لاتغتسل من البئر التي يجتمع فيها غسالة الحمام، فان فيها غسالة ولد الزنا و هو لايطهر الي سبعة آباء و فيها غسالة الناصب و هو شرّهما، ان‏اللّه لم‏يخلق خلقاً شراً من الكلب و ان الناصب اهون علي اللّه من الكلب.»[42]

«از چاهي كه در آن آب فاضلاب‌هاي حمام جمع مي‏شود غُسل مكن زيرا در آن آب غُساله‌ي[43] زنازاده وجود دارد و او تا هفت پدر پاك نمي‏شود و در آن آب غُساله‌ي دشمن اهل‏بيت وجود دارد كه بدتر از آن دو [زناكار و زنازاده] است. همانا خداوند آفريده‏اي بدتر از سگ نيافريده است و دشمن اهل‏بيت نزد خدا خوارتر از سگ مي‏باشد.»

  1. في حديث آخر… «فان اللّه لم‏يخلق خلقاً انجس من الكلب و ان الناصب لنا اهل البيت لأنجس منه.»[44]

در برخي از نقل‏ها آمده: «خداوند آفريده‏اي بدتر از سگ نيافريده است و دشمن اهل بيت از سگ پليدتر است.»

بررسي:

اين دو حديث سند صحيحي ندارند زيرا اولي كه مرسل است و دومي از كتاب علل الشرايع نقل شده كه اگرچه مسند است ولي چون وصولش به ما از طريق قرائت نبوده است احتمال كم و زياد شدن كلمات يا تبديل آن‌ها وجود داشته است.

امّا از نظر دلالت اين حديث‌ها بر نجاست سگ بسيار ضعيف است زيرا اين خبرها درصدد ارشاد مردمي است كه در چاه فاضلاب حمام غسل مي‏كردند و آن را براي شفاي چشم مفيد مي‏دانسته‏اند.[45] و امام‏عليه السلام درصدد ايجاد تنفر در آن‌هاست. با اين بيان كه شفا از ناحيه‌ي خداست، آن‏گاه آيا خداوند آن را در آبي كه با آب بدن زناكار و دشمن اهل‏بيت مخلوط است قرار مي‏دهد؟! آن‏گاه براي ايجاد تنفّر بيشتر در آنان دشمن اهل‏بيت را توضيح مي‏دهد كه از سگ نجس‏تر يا از سگ پست‏تر است. با اين توضيح معلوم مي‏شود كه امام‏عليه السلام اصلاً درصدد بيان نجاست فقهي سگ نيست بلكه درصدد ايجاد تنفر است. در غير اين صورت بين صدر و ذيل كلام امام تناقض رخ مي‏دهد چون فرمود: «آفريده‏اي نجس‏تر از سگ نيست.» آن‏گاه چطور بعدش بلافاصله فرموده: «و دشمن اهل‏بيت از سگ پليدتر است.» يا «از سگ پست‏تر است.»؟!!

ولي اگر كلام براي ايجاد تنفر باشد اين‏گونه كلام معني مي‏شود كه اي مردم و اي شيعيان شما سگ را پليد مي‌دانيد و آبي را كه با آن سگي شسته شود را داراي شفا نمي‏دانيد چه شده است كه آبي كه با آن موجودي بدتر از سگ خودش را مي‏شويد داراي شفا مي‏دانيد؟! مگر نه اين است كه سگ در سگ بودن خودش اختياري نداشته پس در پليد بودنش گنه‏كار نيست ولي دشمن اهل‏بيت با اختيار خود دشمن اهل بيت شده است و گنه‏كار است آن‏گاه چگونه آبِ غسلش شفابخش مي‏شود؟! كمي فكر كنيد و حرف‌هاي خرافي حمّامي‌ها را گوش ندهيد و در چاه فاضلاب غسل نكنيد.

تازه – بر فرض صحت اسانيد – وقتي در كتاب طهارت ذاتي انسان، پاكي هر انساني – ولو مشرك يا ناصبي – از نظر فقهي ثابت شد طهارت آن موجودي كه كم‌تر پليدي دارد به طريق اولي ثابت است.

دسته سوم:

  1. ابوالعباس بقباق از حضرت صادق‏عليه السلام: «ان اصاب ثوبك من الكلب رطوبة فاغسله، و ان مسّه جافاً فاصبب عليه الماء، قلت: و لم صار بهذه المنزلة قلا: لأن النبي‏صلي الله عليه وآله امر بقتلها (بغسلها)»[46]

«اگر رطوبتي از سگ به لباست رسيد آن را بشوي و اگر سگ آن را در حالي‌كه خشك بود، مسّ كرد بر آن آب بريز. گفتم: چرا سگ به اين منزلت [از پليدي رسيده] فرمود: زيرا پيامبرصلي الله عليه وآله به كشتنش دستور داد [در نسخه‏اي به شستنش دستور داد].»

  1. حريز به طور مرسل از حضرت صادق‏عليه السلام: وقتي كه سگ لباست را مسّ كرد اگر خشك است بر آن آب بپاش و اگر تر است بشويش.[47]
  2. در روايت قاسم از علي از حضرت صادق عليه السلام درباره‌ي سگي كه به لباس برخورد كند پرسيدم؟ فرمود: بر آن آب بپاش و اگر تر بود بشويش.[48]
  3. حريز از محمّد بن مسلم: از حضرت صادق‏عليه السلام در مورد سگي كه بر بدن فردي برخورد كند پرسيدم؟ فرمود: جاي برخورد را بشوييد.[49]

بررسي:

به نظر مي‏رسد اين چهار روايت، يك روايت باشند. زيرا سؤال اوّل روايت اوّل با سؤال روايت‏هاي دوم و سوم يكي است و جواب امام عليه السلام نيز يكي مي‏باشد و روايت چهارم نيز با اين‌ها هم‏مضمون مي‏باشد تنها تفاوتش اين است كه سه روايت اوّل مربوط به لباس است و چهارمي مربوط به بدن.

امّا اگر كسي اصرار كند كه چند روايتند. مي‏گوييم روايت اوّل را حريز از ابي العباس و داراي سندي صحيح است و با روايت دوم و چهارم مطمئناً يكي است چون روايت دوم طبق نقل تهذيب حريز عمّن اخبره عن الصادق‏عليه السلام و طبق نقل كافي «حريز عن محمّد عمّن أخبره» است كه مراد از محمّد همان محمّد بن مسلم در روايت چهارم است. پس «عمّن اخبره» در روايت دوم و چهارم به احتمال قوي همان ابوالعباس مي‌باشد چرا كه مروي عنه و مضمون يكي است. پس راوي نيز به احتمال قوي يكي خواهد بود و درنتيجه سه روايت يكي مي‌شوند و اگر اصرار شود كه دو تا هستند چون روايت مرسل ضعيف است، تنها سه روايت باقي مي‏ماند و طبق نقل كافي دو روايت باقي مي‌ماند.

و به هرحال چه همه يك روايت باشند چه چهار روايت، اوّلي كه صحيح است داراي تعليل است و به مقتضاي «العلة تعمم و تخصص» علت تعميم مي‏دهد و تخصيص مي‏دهد. بايد لباس و بدن را هنگامي شست كه با رطوبت به سگ‏هايي برخورد كند كه پيامبر اكرم‏صلي الله عليه وآله به قتل آن‌ها فرمان داده است كه عبارتند از سگ‏هاي ولگرد و سگ‏هاي هار و امثال آن، نه سگ صيد و سگ گله و سگ محافظ خانه كه كشتنشان حرام است و كشنده بايد ديه‌ي سگ را بپردازد. بنابراين، اين روايت‏ها ربطي به سگ‏هاي مفيد تعليم‏ديده ندارد. مگر اين‏كه اشكال شود كه صحيحه ابي العباس، نسخه بدلي هم دارد كه دلالت مي‏كند «لانّ النبي‏صلي الله عليه وآله امر بغسلها». پيامبر صلي الله عليه وآله دستور داده كه شسته شود، نه اينكه كشته شود.

ولي در جواب مي‌توان گفت: سؤال اول روايت ابوالعباس با جوابش در سه حديث ديگر در كتاب‌هاي ديگر نقل شده است و ذيل آن طبق نسخه‌ي «امر بقتلها» نيز از مسلّمات تاريخي است زيرا كه پيامبر صلي الله عليه و آله دستور داد سگ‌هاي ولگرد و هار را بكشند و تعليل با سؤال هماهنگ است. زيرا بر طبق نسخه‌ي «امر بقتلها» علتي كه آورده شده، علّتي معقول است و پليدي سگ را به گونه‌ي روشن نشان مي‌دهد كه اين سگ‌ها بايد از زندگي و خانه به دور باشند به گونه‌اي كه حضرت پيامبر صلي الله عليه و آله دستور داد آن‌ها را بكشند تا از زندگي و شهر بيرون شوند ولي طبق نسخه‌ي بدل [= امر بغسلها]، حضرت جواب سائل را نداده است و او را به تعبّد فراخوانده است كه تقريباً اين‌گونه جواب دادن، در روايت‌ها نادر است زيرا ائمه اطهار عليهم السلام معمولاً در جواب سؤال‌هايي كه پيرامون علّت چيزي بود علّتي عرف پذير را بيان مي‌نمايند، نه علّتي تعبّدي را.

دسته چهارم:

وجوب شستن ظرفي كه سگ از آن آب خورده است.

  1. «حماد عن حريز عن محمّد بن مسلم عن الصادق‏عليه السلام قال سألته عن الكلب يشرب من الاناء؟ قال: غسل الاناء»[50]

از حضرت صادق‏عليه السلام در مورد سگ كه از پارچ[51] آب بنوشد پرسيدم. فرمود: پارچ را بشوي.

  1. «حماد عن حريز عمّن اخبره عن ابي عبداللّه‏عليه السلام قال: اذا ولغ الكلب في اناء فصبّه.»[52]

حضرت صادق عليه السلام فرمود: وقتي كه سگ در ظرفي ولوغ كرد، آن آب را بريز.

علاوه بر اين دو روايت، روايت‏هاي دسته اوّل خصوصاً صحيحه ابي العباس بر ريختن آب و شستن ظرف دلالت دارد و مثل اين‏كه اين مطلب مخالفي در بين اهل اسلام از شيعه و سنّي ندارد زيرا حتي مالك و ابوحنيفه كه در نجس بودن سگ با ديگران اختلاف داشتند، نيز شستن ظرف از ولوغ سگ را واجب مي‏دانند. پس مرسله بودن روايت حماد از حريز ضربه‏اي نمي‏زند و چون مضمونش با حديث اوّل يكي است احتمال يكي بودن دو خبر قوي است و بنابراين روايت دوم نيز مسند مي‏شود و «من اخبره» همان «محمّد بن مسلم» مي‏شود.

بنابراين برطبق اجماع جميع مسلمانان و روايت‏هاي شيعه و اهل سنت، براي تطهير ظرفي كه سگ از آن آب خورده شستن آن واجب است ولي اين دليل‌ها تا اين حدّ دلالت بر نجاست ذاتي سگ نمي‏كند زيرا اوّلاً در نجاست لباس و بدني كه به خود سگ برخورد كند اختلاف بود و دليل‏هايش قابل مناقشه. و ثانياً اين حكم مربوط به سگ‏هاي واجب‏القتل بود. ولي پيرامون ولوغ هيچ اختلافي نيست و قدر متيقن از دليل‏هاي مختلف نيز آب دهان سگ است. زيرا روايات اطلاق غيرقابل نقاش نداشت و از نظر پزشكي نيز خلل و بيماري‏هاي ناشي از ولوغ سگ با ساير بدنش قابل مقايسه نيست و نظافت نمودن و حمام بردن سگ‏ها در زمان ما و شستن آن‌ها، چيزي از آثار منفي ولوغ آن‌ها نمي‏كاهد. و تعبّدي دانستن شستن ظرف سگ، كه مالكية گفته‏اند نيز كار درستي نيست. پس ماحصل دليل‏ها نجاست ولوغ سگ را مي‏رساند. بنابراين آن‏چه در كتاب طهارت ذاتي نقل شد كه قبلاً به جاي سؤال از طهارت و نجاست حيواني، سؤال از سؤر [= نيم خورده] آن حيوان مي‏شده به اين صورت صحيح است كه اگر سؤر حيواني پاك بود خود آن حيوان مسلّماً پاك بوده و طهارت ذاتي داشته است ولي اگر سؤر حيواني نجس بوده دليل بر نجاست آن حيوان نمي‏شود، زيرا ممكن است آلودگي سؤر بيش از آلودگي جسم باشد و به همين جهت ظرف آلوده به ولوغ سگ چند مرتبه با خاك و آب شسته مي‏شود در صورتي كه لباس ملاقات‏كننده با جسد سگ و… تنها با آب شسته مي‏شود.

مؤيّدش دو روايت ذيل است كه در يكي سعيد اعرج گفته: «سألت اباعبداللّه‏عليه السلام عن الفأرة و الكلب يقع في السمن و الزيت ثم يخرج منه حياً؟ فقال: لابأس باكله.»[53]

«از حضرت صادق‏عليه السلام در مورد موش و سگ كه در روغن حيواني و زيتون بيفتد، پرسيدم؟ فرمود: خوردنش اشكالي ندارد.»

بله، برخي اشكال‌ها در اين روايت موجب شد كه ما آن را به عنوان دليل مطرح نسازيم از جمله اينكه شيخ طوسي‏رحمه الله در تهذيب لفظ «الكلب» را ذكر نكرده است[54] ثانياً افتادن سگ در روغن نيز بعيد است زيرا معمولاً مشكي از روغن بوده كه موش و حيوانات كوچك ديگري نظير موش در آن مي‏افتاده‏اند نه سگ كه بزرگ است و توانمند. به همين جهت اين روايت تنها مي‏تواند مؤيد باشد و اخبط بودن كليني‏رحمه الله و اصل عدم زياده در نسخه كافي براي رفع شك است نه رفع ظن يا اطمينان.

روايت دوم از علي بن جعفر از برادرش موسي بن جعفرعليه السلام است كه گفت: «سألته عن الفأرة و الكلب اذا اكلا الخبز او شماه أيؤكل؟ قال: يطرح ما شماه و يؤكل مابقي.»[55]

از حضرت كاظم عليه السلام در مورد ناني كه سگ و موش از آن بخورند يا آن را بو بكشند، پرسيدم كه آيا خورده مي‏شود؟ فرمود: قسمتي را كه بو كشيده‏اند دور انداخته مي‏شود و بقيه خورده مي‏شود.

روشن است كه دور انداختن قسمت بو كشيده شده، وجوبي نيست چون بوكشيدن چيزي را نجس نمي‏كند ولي ميكروب‏هاي دهان و بيني آن‌ها به نان اصابت مي‏كند. پس بايد از آن احتراز كرد و اين نشان مي‏دهد كه دهان سگ و موش به شدت آلوده است.

به هر حال اين دو روايت به تفاوت جسد سگ با دهانش دلالت دارد.

روايات معارض:

از رواياتي كه با آنچه پيرامون ولوغ سگ و سؤر آن بيان شد معارض است صحيحه ابن مسكان از حضرت صادق‏عليه السلام است: «سألته عن الوضوء مما ولغ الكلب فيه و السنور او شرب منه جمل او دابة او غير ذلك ايتوضأمنه او يغتسل؟ قال: نعم، الّا ان‏تجد غيره فتنزّه عنه.»[56]

درباره‌ي وضو از آبي كه سگ و گربه در آن لعاب ريخته يا شتر و چارپا يا غيره از آن آب خورده پرسيدم كه آيا از آن وضو گرفته مي‏شود يا غسل مي‏شود؟ فرمود: بله، مگر غير آن را بيابي و از آن تنزّه بجويي.

دلالت اين روايت بر طهارت ولوغ سگ، با تمسّك به اطلاق است كه آب ولوغ مقدار كم‌تر از كُر باشد زيرا از يك سو، ظاهر روايت اين است كه آب دهان سگ پاك است، چون آب، بعد از آن نيز مي‏تواند مورد استفاده قرار گيرد. از سوي ديگر خوردن شتر، چارپا از آن و امكان غسل از آن به ذهن مي‏آورد كه آب مربوط به آب ظرف‏ها نباشد بلكه مربوط به آب غديرها و گودال‏هاي در بيابان باشد كه معمولاً كُر و بيشتر از كُر است كه با ملاقات با دهان سگ نجس نمي‏شود.

نكته:

در ذهن بنده اين احتمال قوّت دارد كه كُر مقدار مشخصي ندارد بلكه معمولاً آب با نجاستي كه با آن برخورد مي‏كند سنجيده مي‏شود و آب دهان سگ توان فاسد ساختن آب يك پارچ را دارد ولي توان فاسد ساختن يك بشكه دويست ليتري آب را ندارد. به هر جهت اين روايت آلودگي دهان سگ را مي‏رساند، ولي آلودگي براي آب‏هاي كم است امّا آب‏هاي زياد مثل كرّ شرعي يا نظاير آن را آلوده نمي‏سازد.

مؤيّدات ديگر براي طهارت برخي سگ‏ها

در اوّل بحث گذشت كه قرآن درباره طهارت و نجاست سگ حرف روشني ندارد آنچه گفته شده، كه با دقّت در آيه‌ي 3 و 4 مائده، پاك بودن دهان و پنجه سگ شكاري به دست مي‌آيد، زيرا همان‏گونه كه قرآن براي خوردن گوشت شكارشده ذكر نام خدا را لازم دانست،[57] اگر آب پاك كردن و شستن گوشت هم لازم بود بيان مي‏فرمود، سخن تام و كاملي نيست زيرا بزرگترين اشكالي كه وجود دارد اين است كه با اصابت چنگ يا دندان سگ به هرجاي از حيوان زنده، از آن مكان خون جاري مي‏شود و چون خوردن خون حرام است و در آيه‌ي قبل از همين آيه به آن تصريح شده است[58] و متعارف‏ترين راه براي برطرف كردن خون، شستن گوشت بوده و هست، پس به طور طبيعي جاي دهان سگ و چنگال‏هاي او پاك مي‏شده است و بنابراين نيازي به تذكر مجدد نداشته است. بنابراين، از اين آيه مطلبي پيرامون طهارت يا نجاست سگ برداشت نمي‌شود.

بله، با استصحاب حكم سگ از شريعت‌هاي سابق مي‌توان مؤيّدي قرآني بر طهارت آن ذكر كرد زيرا وقتي سگ اصحاب كهف آن‏قدر احترام دارد كه در شمار افراد اصحاب كهف در هر سه مرحله ذكر مي‏شود: «به زودي [برخي] مي‏گويند سه نفر بودند و چهارمي آنان سگشان بود و [برخي ديگر] مي‏گويند پنج نفر بودند و ششمي آنان سگشان بود تير در تاريكي مي‏اندازند و [گروه سومي] مي‏گويند هفت نفر بودند و هشتمي آنان سگشان بود.»[59] و يا خداوند از آن به تجليل ياد مي‏كند: «و كلبهم باسط ذراعيه بالوصيد»[60] «و سگشان در آستانه غار دو دستش را دراز كرده بود.» با اين اوصاف بعيد است كه كسي چنين سگي را نجس بداند و يا بگويد اصحاب كهف با سگ نجس مراوده داشته‏اند، آن‏گاه اگر آن سگ پاك باشد يعني حكم سگ نگهبان در آن شريعت طهارت بوده است و ما همان را استصحاب مي‏كنيم و در شريعت خودمان جاري مي‏كنيم. تنها اشكالش اين است كه ممكن است آن سگ يا آب دهانش نجس فقهي بوده باشد و ما دليلي نداريم كه آنان از برخورد با سگ اجتناب نمي‏كرده‏اند به همين دليل به عنوان مؤيّد ذكر شد و الّا خودش به خودي خود دليل بود.

مؤيّد ديگري كه براي طهارت سگ مي‏توان آورد اين است كه سگ از طايفه سگ‏سانان نظير گرگ، شغال و… مي‏باشد و وقتي آن‌ها پاك بودند در مقايسه‌ي با آن‌ها سگ هم از همان حكم برخوردار است به ويژه كه سگ قابل تربيت نيز هست و علاوه بر اين‌ها بحث ما پيرامون سگ‏هايي است كه تربيت شده‏اند، شستشو داده مي‏شوند و با مراجعه به پزشك، نسبت به بيماري‏هاي آن‌ها نيز اطلاع حاصل مي‏كنند به اين جهت به نظر مي‏رسد كه به طريق اولي پاك باشند.

اشكال: در روايت‏هاي فضل ابي العباس و معاوية بن ميسرة و… اصحاب نيز به امام‏عليه السلام گفتند كه سگ از درندگان است و بنابراين بايد نظير آن‌ها پاك باشد ولي امام قبول نكرد و با سوگند و تأكيد، سگ را نجس دانست.

جواب: همان‌گونه كه گذشت ممكن است جواب امام عليه السلام براي ردّ مالكيه باشد كه آب دهان سگ را پاك مي‌دانستند و شستن ظرف را از باب تعبّد قلمداد مي‌كردند، آنگاه امام عليه السلام مي‌خواهد آب دهان سگ را از آب دهان ديگر حيوانات متمايز سازد ولي كاري به تمامي بدن سگ و اجزائش ندارد، زيرا با آمدن احتمال استدلال باطل مي‌شود. تازه سؤال و جواب مربوط به مطلق سگ بود كه مصداق ظاهرش هم سگ‏هاي ولگرد و گزنده مي‏باشد ولي بحث ما فعلاً پيرامون سگ‏هاي تربيت شده است و اين سگ‏ها را نه اصحاب سؤال كردند و نه امام پيرامونش چيزي فرموده است.

اشكال: سخن شما قياس است و قياس در مذهب شيعه باطل است.

جواب: پيرامون قياس باطل و حيطه‌ي آن در جاي ديگري بايد بحث كرد و ظاهراً محدوده‏اش امور تعبّدي خاص باشد، ثانياً باطل بودن قياس در مذهب شيعه روايت‏هاي متواتر ندارد و به چند خبر واحد منحصر است كه نياز به بررسي كارشناسي بيشتري دارد.

تازه اگر كسي بخواهد حكم يك جزئي را بر جزء ديگري بار كند قياس است و در روايت‌هاي بالا، با توجه به سؤال‌ها، تنها نجاست آب دهان سگ ثابت شد، جاري كردن آن حكم، بر تمامي بدن سگ، اين خودش قياس است كه خود اشكال كننده مرتكب شده است.

امّا در مقابل تمام اين مؤيّدهايي كه ذكر شد مصمحة علي بن ابراهيم از پدرش از ابن محبوب از علاء بن رزين از محمّد بن مسلم وجود دارد كه گفت: «سألت اباعبداللّه‏عليه السلام عن الكلب السلوقي؟ قال اذا مسسته فاغسل يدك»[61]

«از حضرت صادق‏عليه السلام در مورد سگ سلوقي پرسيدم. فرمود: وقتي آن را مس كردي دستت را بشوي.»

سَلُوق روستايي است در يمن كه اكثر سگ‏هايش شكاري هستند، آن‏گاه كم‏كم به جاي سگ شكاري گفته مي‏شود سگ سلوقي، در نتيجه سگ شكاري نيز نجس است حتي بدنش و موهايش.

ولي اشكال اين روايت اين است كه معلوم نيست دست تر با بدن سگ اصابت كرده باشد چون معمولاً دست و سگ هردو خشكند و تر بودن نيازمند اثبات است. اشكال ديگر اين است كه سگ صيد با سگ‏هايي كه امروزه در دست افراد است تفاوت اساسي دارد زيرا سگ‏هاي امروزي شسته مي‏شوند، دكتر برده مي‏شوند و ثالثاً ممكن است فرمان به شستن دست استحبابي و تنزّهي باشد و بنابراين صراحتي در نجاست سگ سلوقي ندارد.

بنابراين باز هم مسأله مجمل ماند و دليلي براي نجاست سگ‏هاي نظيف امروزي يافت نشد.

نتيجه: از آن‏چه گذشت معلوم شد كه نمي‏توان به راحتي به نجاست ذاتي تمامي بدن سگ حكم كرد بله لزوم پرهيز از آب دهان آن، اجماع جميع فرقه‏هاي مسلمان است و ميكروب داشتن آن را علم روز نيز تأكيد مي‏كند و اجتناب از آن مطابق روايات است و احتياط نيز همين را اقتضا مي‌كند و حرجي نيز پيش نمي‌آيد ولي اينكه ساير جسدش مانند مردار يا مدفوع و ادرار انسان باشد معلوم نيست.

باز معلوم نشد بر فرض كه دليل‏ها براي نجاست ذاتي سگ تام باشد، اطلاق لفظ «كلب»، تمام سگ‏ها، حتي سگ شكاري و حتي سگ نظيف شسته شده، ميكروب كشته شده و مأنوس غربيان در اين زمان را شامل مي‏شود يا خير.

اما به هر حال چون لعاب دهان سگ نجس است و معمولاً براي خاراندن بدن و امثال آن از دهان و زبان استفاده مي‌كند بقيه‌ي بدنش نيز معمولاً نجاست عرضي دارد.

تأسيس اصل

اگر فقيهي برايش مسائل روشن بود كه سگ نجس ذاتي است و اطلاقش تمام سگ‏ها را شامل مي‏شود و هيچ شكي نكرد مانند تمامي فقيهان شيعه – غير از صدوق‏رحمه الله در فقيه – فتوا به نجاست ذاتي سگ‌ها و وجوب اجتناب از آن‌ها و از قطرات آب بدن سگ باران خورده مي‏دهد و با او بحثي نيست.

و اگر فقيهي به جهت بحث‏هاي گذشته يا غير اين‌ها برايش روشن گشت كه نوع خاصي از سگ‏ها نجس هستند بايد آن نوع را مشخص كند و بقيه طبق قاعده طهارت، پاك خواهند بود و باز اگر به اين نتيجه رسيد كه ولوغ تمامي سگ‏ها نجس است ولي بدن برخي سگ‌ها ذاتاً نجس نيست بايد باز نوع سگ‏هاي نجس و پاك را مشخص كند.

و اگر كسي – چون خود نگارنده – در حالت شك باقي ماند و نتوانست به نجاست تمامي سگ‏ها و يا به طهارت برخي فتوا دهد نوبت به اصول عمليه مي‏رسد. در بين اصول عمليه مسلّماً جاي استصحاب نجاست نيست چون شك در اصلِ حكمِ شارع است كه آيا تمامي سگ‏ها را نجس اعلام كرده يا برخي را؟ پس نجس بودن تمامي سگ‌ها از روي دليل شرعي نبوده تا بشود آن را استصحاب كرد و شك در نجاست فعلي سگ خاصي نيست تا گفته شود اين سگ ديروز نجس بود و امروز در نجاستش شك شده استصحاب مي‏شود و به اصطلاح فني بحث در شبهه‌ي حكميه است و در آن استصحاب جاري نيست.[62]

پس از يك سو، قاعده‌ي طهارت است و از سوي ديگر دليل‏هاي نجاست سگ مجمل است و نمي‏دانيم تمامي سگ‏ها را شامل مي‏شود يا تنها شامل سگ‏هاي ولگرد و هار و گزنده مي‏شود و به هر حال مفهوم سگِ مطرح شده در روايات برايمان مجمل است. آن‏گاه بحث ما نظير عام و خاص منفصل مي‌شود.[63] زيرا قاعده طهارت به طور منفصل در جاي خود ثابت شده است و نجاست سگ به طور اجمال نيز در جاي خود مشخص است و معلوم مي‏باشد كه برخي از سگ‏ها نجس هستند و رسول اكرم‏صلي الله عليه وآله فرمان به قتلشان داده است ولي آيا تمامي سگ‏ها همين‏گونه‏اند؟ مسلّماً چنين نيست. پس آن سگ‏هايي كه مسلّماً نجس هستند از قاعده طهارت خارجند و بقيه علي الظاهر پاك هستند. در نتيجه آنان كه نظير ما در نجاست برخي از سگ‌ها شك دارند طبق اصل طهارت – نه قاعده‌ي طهارت – بايد حكم به طهارت سگ‏هايي نظير سگ‏هاي نظيف امروزي كنند. و بنابراين اگر چنين سگ‏هايي به هر دليل تر بودند و به بدن يا لباس انسان اصابت كردند برطبق اصل آن لباس يا بدن پاك است.

مؤيّد اين بحث‏ها سهله و سمحه بودن شريعت است كه بحثش قبلاً گذشت[64] و ما نبايد دين خود را به گونه‏اي معنا و تفسير كنيم كه غير متديّنين به اين دين بتوانند ما را با كارهاي طبيعي و قانونيشان آزار دهند. مثلاً حكم به نجاست كافر و نجاست سگ اهلي افراد از اموري است كه موجب آزار ديدن ما مسلمانان است. چون كافر از هر نوعي به خاطر حق حيات، زنده است و در جامعه راه مي‏رود، در داغي هوا عرق مي‏كند، بدنش در اتوبوس و… با ما برخورد مي‏كند و نجس دانستن او، شريعت ما را از سهله و سمحه بودن آن براي خودمان مي‏اندازد و همين طور حكم به نجاست سگ اهلي آنان، تنها مسلمانانِ نجس داننده آنان را به حرج مي‏اندازد، چون سگ داشتن و بردن آن در مجامع عمومي و تر شدن سگ در زير باران و شنا و مانند آن طبيعي است و حكم به نجاست آن‌ها براي مسلمانان حرجي است و شارع به اين امر راضي نيست.

خاتمه: كراهت داشتن سگ در منزل

پاك دانستن برخي سگ‏ها، چه با تمسّك به دليل و چه با تمسك به قاعده طهارت و يا اصل طهارت، تجويز سگ‏داري و حمل سگ و همراه داشتن آن توسط مسلمانان را توجيه نمي‏كند و مسلّماً شارع نمي‌خواهد كه مسلمانان با سگ مأنوس باشند؛ زيرا روايات زيادي داريم كه از داشتن سگ، با از بودن با سگ در يك اتاق منع كرده كه برخي را ذكر مي‏كنيم:

  1. حضرت صادق‏عليه السلام: ناپسند است كه در خانه‌ي فرد مسلمان سگ باشد.
  2. حضرت صادق‏عليه السلام: هركسي كه سگي نگه دارد هر روز، آن به مقدار يك قيراط از عمل صاحبش مي‏كاهد.

شايد به اين جهت كه به بازي با سگ و امثال آن مشغول مي‏شود و هر روز مقداري از كارهاي خيرش كاسته مي‏شود.

  1. سماعه گفت: از حضرت پرسيدم كه آيا سگ در خانه نگه داشته مي‏شود؟ گفت: خير.
  2. حضرت صادق‏عليه السلام: سگ صيد را در خانه‏ات نگه ندار مگر اين‏كه بين تو و آن دري باشد.
  3. سماعه: از حضرت پرسيدم: آيا سگ صيد در خانه نگهداري مي‏شود؟ فرمود: وقتي كه دري باشد كه بسته شود اشكالي ندارد.

توضيح: همه اين روايات در كافي، ج 6، ص 552، باب كلاب موجود است.

بنابراين بحث‏هاي گذشته تشويق‏گر نگهداري سگ نيست و پاكي يا نجاست سگ ربطي به نگهداري آن ندارد. ثانياً داشتن سگ و نگهداري آن براي صيد، براي گله، براي حفاظت خانه و… از قديم بوده و منعي نيز نداشته است. آن‏چه كه ناپسند بوده و هست آن است كه انسان خود را در حدّ سگ پايين بياورد كه تنها دوست و رفيقش سگ باشد. به طوري كه بزرگان گفته‏اند: فرد از دوست و همراهش شناخته مي‏شود. وقتي فردي چه اروپايي، چه ايراني، چه به خاطر نداشتن بچه و چه به هر دليل ديگري تنها با سگ محشور بود، ارزش انساني خود را كاسته است. امّا استفاده از سگ در كارهايي كه سگ توانايي آن را دارد، اشكالي ندارد و سگ نيز وسيله‏اي است همانند ساير وسايل در خدمت انسان.

پس بايد براي سگ، مكاني جدا از مكان زندگي خود فرد تهيه شود. تلاش گردد كه انس عاطفي با سگ، ايجاد نگردد و آن را جانشين دوست و فرزند، در خانه قرار ندهد. اما استفاده از توانايي‌هاي آن، همانند استفاده از توانايي‌هاي هر موجود زنده و غير زنده جايز است.

  1. شرح آن سفر به طور كامل در كتاب «سفرنامه علمي، فرهنگي از منارجنبان تا برج ايفل» آورده‌ام.
  2. بقيه آب يا غذايي كه مقداري از آن مصرف شده سؤر نام دارد. ما در اين نوشتار به جاي آن “نيم‏خورده” را مي‏گذاريم كه شامل بقاياي آبي كه حيواني از آن خورده نيز مي‏شود.
  3. تهذيب الاحكام 1/225، روايت 29.
  4. سوره كهف، آيه 22.
  5. سوره كهف، آيه 18.
  6. در بحث طهارت ذاتي انسان، صص 232 و 233 گذشت كه آيه «لقد كرمنا بني آدم» في الجمله بر طهارت انسان دلالت مي‌كند. بر همين منوال مي‌توان گفت كه تكريم سگ اصحاب كهف، في الجمله بر طهارت برخي از سگ‌ها دلالت مي‌كند.
  7. سوره مائده، آيه 4.
  8. بعدا اين مناقشه را خواهيم كرد كه از جاي چنگال و دندان سگ، بر حيوان زنده خون خارج مي‌شود و چون معمولا هنگام تطهير گوشت از خون، جاي چنگال و دندان سگ پاك مي‌شود، ديگر نيازي نبوده كه شارع بگويد آن را تطهير كنيد، پس اين اطلاق مخدوش است.
  9. ر.ك مستمسك العروة 1/363؛ تنقيح العروة 3/31 و 32.
  10. تنقيح‏العروة ج3 ص31.
  11. «و من اصاب ثوبه كلب جاف و لم‏يكن بكلب صيد فعليه ان‏يرشّه بالماء و ان كان رطباً فعليه ان‏يغسله و ان كان كلب صيد و كان جافاً فليس عليه شي‏ء و ان كان رطباً فعليه ان‏يرشه بالماء» من لايحضره الفقيه ج1 ص73.
  12. ر.ك تنقيح العروه ج3 ص36.
  13. الفقه علي المذاهب الاربعة 1/10.
  14. الفقه علي المذاهب الاربعة 1/3.
  15. الفقه علي المذاهب الاربعة 10/1.
  16. ر.ك تنقيح العروة 3/31.
  17. ر.ك طهارت ذاتي انسان به قلم نگارنده ص188.
  18. الفقه المنسوب للامام الرضا، ص93.
  19. فقيه 1/8 و 9.
  20. المقنع، ص34.
  21. فقيه 1/73.
  22. المقنع/68.
  23. همان/70.
  24. كافي/131.
  25. النهاية و نكتها 1/201.
  26. همان، ص203.
  27. همان، ص204.
  28. النهاية و نكتها 1/267.
  29. روايت در بين اخبار ذكر شد. دسته اول روايت اول. نيز ر.ك: تهذيب الاحكام 1/225، روايت 29.
  30. خلاف 1/175 و 176.
  31. همان، ص 176.
  32. ر.ك: مختلف الشيعه 1/313.
  33. ر.ك: الجوامع الفقهيه، ص 489.
  34. ر.ك: جواهر الكلام 5/366.
  35. تهذيب الاحكام 1/225، روايت 29.
  36. تهذيب الاحكام 1/225، روايت 30.
  37. ر.ك المغني لابن قدامة 1/42.
  38. ر.ك: «طهارت ذاتي انسان»، ص 94 تا 108. در آنجا تمامي الفاظ «رجس»، «نجس»، «النجس» و… در تمامي روايات بررس شد، از جمله همين احاديث بررسي شد و معلوم شد «نجس» نمي‌تواند به معناي نجاست فقهي باشد.
  39. «انما الخمر و الميسر و الانصاب و الازلام رجس»، سوره مائده، آيه 90.
  40. وسائل الشيعه، ابواب الماء المضاف، باب 11، حديث 5.
  41. ر.ك المغني لابن قدامة 1/42: «قال مالك: و يغسل الاناء الذي ولغ فيه الكلب تعبّداً».
  42. كافي 3/14/1؛ وسائل، ابواب الماء المضاف، باب 11، حديث 4.
  43. غساله: آبي كه پس از شسته شدن چيزي از آن جدا شود و كثافت‌هاي آن را به همراه خود داشته باشد.
  44. وسائل الشيعه، ابواب الماء المضاف، باب 11، حديث 5.
  45. وسائل، همان باب، حديث 2.
  46. تهذيب الاحكام 1/261/46؛ وسائل، ابواب النجاسات، باب 12، حديث 1.
  47. همان 1/260/43؛ كافي 3/60/1.
  48. همان 1/260/44.
  49. همان 1/260/45؛ كافي 3/60/2.
  50. تهذيب‏الاحكام 1/225/27؛ استبصار 1/18و 1/19.
  51. اناء: ظرف كوچك، تُنگ و… معني شده است كه ما براي راحتي فهم لفظ «پارچ» را به كار برديم.
  52. همان 1/225/28.
  53. كافي 6/261/4.
  54. تهذيب الاحكام 9/86/97.
  55. تهذيب الاحكام 1/229/46.
  56. تهذيب الاحكام 1/226/32.
  57. «فكلوا ممّا امسكن عليكم و اذكروا اسم اللّه عليه»
  58. «حرمت عليكم الميتة و الدم و…»
  59. سوره كهف، آيه 22.
  60. سوره كهف، آيه 18.
  61. كافي 6/553، حديث 12.
  62. ر.ك مصباح الاصول.
  63. در جاي خود گفته شده كه اگر حكم عامي نظير «دانشمند را اكرام كن» داشتيم و حكم خاص ديگري به نام «دانشمند فاسق را اكرام نكن» نيز داشتيم و ندانيم كه آيا به هر مرتكب گناهي فاسق مي‌گويند يا تنها به مرتكب گناه بزرگ فاسق مي‌گويند در اين صورت گفته شده كه ظهور «اكرم العلماء» همه‌ي عالمان را مي‌گيرد و تنها صاحبان گناهان كبيره را مي‌دانيم كه از آن استثنا شده سپس صاحبان گناهان صغيره تحت ظاهر حكم اكرام باقي مي‌مانند و بايد بر طبق حكم ظاهري اكرام شوند، ولي حكم واقعي آن را نمي‌دانيم.
  64. ر.ك: مجله‌ي فقه (كاوشي نو در فقه اسلامي)، شماره 39.

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شدخانه های ضروری نشانه گذاری شده است. *

*

شما می‌توانید از این دستورات HTML استفاده کنید: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <strike> <strong>