اخلاق حکیمانه

محمد نصر اصفهانی

محمد نصر اصفهانی

حکیم به شخصی گفته می‌شود که در همه ابعاد وجودیش به استحکام رسیده است یعنی دارای فکر، احساس، قضاوت و عمل محکمی است. روش درست زیستن را به خوبی می‌داند و به آن پایبند است. منبع اندیشه او علم و منبع قضاوت و عمل وی عواطف انسانی و عقل است. بین علم، احساس، قضاوت و عمل او هماهنگی وجود دارد و از تعارض درونی مبراست. با وجودی که حکیم شخصیت ایدآلی است و بشر باید او را هدف قرار دهد و در جریان زندگی خود سعی کند تا به او نزدیک شود ولی وجود انسان‌های حکیمی چون سقراط، لقمان و سلمان در طول تاریخ، گواهی عینی، بر امکان وقوع چنین انسان‌هایی در عرصه زندگی بشر است. بنابراین می‌توان به چهار ویژگی اساسی حکیم به عنوان مدلی برای زندگی توجه داشت:
اول، آگاهی کامل بشری. حکیم از حقایق هستی، جایگاه انسان در هستی، بایست و نبایست های مربوط به انسان و موقعیت و شرایط زیست خود آگاه است. آگاهی حکیم علمی است و تا به چیزی علم پیدا نکند به آن باور ندارد لذا حکیم به ظن و گمان بی‌اعتنا است. مرزبندی بین عالم و حکیم از یک سو و عوام در سوی دیگر را می‌توان با همین مشخصه انجام داد.
دوم، دارای عواطف و احساساست قوی. او مثبت اندیش است. به زیبایی‌های اطراف خود توجه دارد و به آن ابراز علاقه می‌کند. حیات را محترم می‌دارد و نه تنها سعی دارد از جانب او آزاری به موجودات اطراف وی نرسد بلکه تلاش بر حفظ محیط زیست آنان دارد. او برای انسان از آن نظر که انسان است کرامت قائل است و همچون خود در حفظ سلامت و ارتقاء سطح سلامت بشر و رشد و تعالی او می‌کوشد.
سوم، در قضاوت، منصف و عادل. حکیم در شرایط برابر، ارزش‌داوری برابر دارد ولو اینکه ارزش‌داوری او به ضرر وی تمام شود. حکیم شاهد زنده و نماد قسط و انصاف است. مرزبندی بین عالم و حکیم در این مشخصه است. علما در عین اینکه دانش کافی به ارزش‌ها دارند ولی بعضاً آن را به نفع صنف، نژاد، ملیت، گروه و جناح خود تفسیر می‌کنند. علم را در خدمت منافع شخصی خود قرار می‌دهند و مال، قدرت و شهرت آنها را تحت تاثیر قرار می‌دهد. سقراط حکیم با اینکه می‌توانست از زندان فرار کند ولی به همانگونه حکم اعدام خود را پذیرفت که اگر شخص دیگری به اعدام محکوم می‌شد آن را قبول داشت.
چهارم، منطقی بودن. حکیم از تناقض درونی مبراست و بین ابعاد وجودی او تناقض و ناهماهنگی وجود ندارد چون می‌داند که لازمة منطقی تناقض و رفتار دوگانه، نادرست بودن یکی از طرفین آن است. در این مشخصه نیز عالم و حکیم تفاوت دارند چون لزوماً بین ابعاد وجودی عالم هماهنگی نیست. بنابراین اولاً بین باور و باور(1)، باور و میل(2)، باور و گفتار(3)، باور و عمل(4)، میل و گفتار(5)، میل و عمل(6)، گفتار و رفتار (7) او تناقض وجود ندارد. ثانیاً بین شخصیت(8)، باور(9)، میل و احساس(10)، گفتار(11)، رفتار (12)و لوازم هر یک از آنها تناقض وجود ندارد. ثالثاً بین وسیله و اهداف (13) حکیم تناقض وجود ندارد.

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شدخانه های ضروری نشانه گذاری شده است. *

*

شما می‌توانید از این دستورات HTML استفاده کنید: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <strike> <strong>