بررسي بهشت اجباري

احمد عابدینی

احمد عابدینی

امروزه در جمهوري اسلامي ايران افرادي پيدا شده‌اند كه مي‌خواهند با هر وسيله‌اي – حتي با زور شلاق يا زندان يا اسيد پاشي يا … – مردم را به بهشت ببرند، جلوي گناه را بگيرند و جامعه‌اي در ظاهر آراسته ايجاد كنند.

ولي نگارننده نمي‌داند كه اين افراد در مقابل آيه‌ي 84 سوره‌ي نساء چه جوابي دارند؟

اي كاش جواب خودشان را به گونه‌اي برايم مي‌فرستادند. در اين آيه خداوند به پيامبرش فرموده: «فقاتِل في سبيل الله لا تكلف الا نفسك و حرِّض المومنين» در راه خدا كارزار كن تو جز مسئول خودت نيستي و مؤمنان را [به كارزار] تشويق كن.

مفسران در تفسير اين آيه دو دسته گشته‌اند، دسته‌اي نظير مرحوم محمد جواد مغنيه مي‌گويند معناي آيه اين نيست كه اگر ديگران در صحنه حاضر نشدند‌، تو به تنهايي بجنگ، زيرا چنين كاري خودكشي است نه مبارزه و هرگز خدا به پيامبرش چنين دستوري نمي‌دهد بلكه اين مهم را بيان مي‌كند كه هر كس مسئول كار خويش است (التفسير الكاشف ج 2 ص 393). و دسته‌ي ديگر نظير آيت الله جوادي آملي –حفظه الله- پس از نقل سخن مرحوم مغنيه با صراحت فرموده: «اين سخن صحيح نيست» (تسنيم ج 20 ص 35) و سپس با توضيح‌هاي فراوان بيان كرده كه وظيفه‌ي پيامبر(ص) مقاومت بود گرچه دشمنان زياد باشند و كسي او را ياري نكند. (همان ص 36) و چندين روايت را نيز براي مطلبش شاهد آورده است.

اما آنچه براي نگارنده جالب است اين كه در هيچ‌ يك از دو ديدگاه اصلا مطرح نشده است كه پيامبر(ص) بايد مردم را وادار به شركت در جنگ و دفاع از اسلام كند. ساير مفسران نيز تا آنجا كه نگارنده بررسي كرده چنين ديدگاهي ندارند، بلكه مي‌گويند بايد پيامبر(ص) مؤمنان را به كارزار تشويق كند.

اين در حالي است كه معمولا حكومت‌ها در حالت دفاع و نظاير آن كه احتمال هجوم دشمن زياد است، وضعيت فوق العاده اعلام مي‌كنند. افراد را به زور به مرز و يا ميدان جنگ مي‌فرستند و يكي دو متخلف را همان لحظه‌ي‌ اول تير باران مي‌كنند و نامش را دادگاه صحرايي مي‌گذارند تا همه بترسند و آماده‌ي دفاع شوند. ولي ايه‌ي قرآن سخن از كوچكترين اجبار به ميان نياورده است و پيامبر اسلام(ص) نيز كوچكترين اجباري نكرده است. كساني كه مي‌خواهند افراد را به زور به بهشت ببرند در مقابل اين آيه‌ي قرآن و اجبار نكردن پيامبر(ص) چه حجتي دارند؟

تازه اگر آنان به انواع واجبات و محرمات، دقت كنند بيشتر به ضعف كارشان و خلاف دين بودن آن پي مي‌برند زيرا كارها سه دسته است، دسته‌اي مانند نماز، روزه، حج، خمس، پوشش و… مي‌باشد كه هر فرد مي‌تواند وظيفه‌ي خودش را انجام دهد اگر چه ديگري انجام ندهد زيرا عمل هيچ كس وابسته به عمل ديگري نيست. اين دسته واجبات فردي نام دارد.

دسته‌ي دوم كارهايي است كه يك فرد به تنهايي توان انجام آن را ندارد و بايد ديگران با او باشند تا كار انجام گيرد و اگر ديگران اقدامي نكنند او به تنهايي اقدام كند، نيروي خود را تلف كرده است و فايده‌اي نبرده است. نظير تلاش براي بلند كردن سنگي كه نياز به نيروي چند نفر دارد.دسته‌ي سوم از كارها، آنهايي است كه نه تنها فرد به تنهايي توان انجام آن را ندارد بلكه اگر به طور تنهايي به آن اقدام كند و ديگران او را ياري نكنند خودش را نابود كرده است. مانند اقدام به بستن سيلي عظيم، كه در صورت تنها بودن، سيل او را نابود مي‌كند. دفاع از كشور نيز از همين قبيل است.

معمولا عقلاي جهان، در مورد سوم اجبار را لازم مي‌دانند زيرا اگر افراد براي دفاع از كشور يا بستن سيل اقدام نكنند، همه نابود خواهند شد. در مورد دوم نيز اجبار را نيكو مي‌دانند تا اموري كه جامعه را به پيشرفت سوق مي‌دهد انجام پذيرد. اما اجبار در مورد اول از ديدگاه عقلاي عالم لزومي ندارد.

اما وقتي با قرآن مواجه مي‌شويم مي‌بينيم كه حتي در مورد سوم نيز به پيامبر(ص) دستور نداده كه مردم را به دفاع مجبور كند. پيامبر(ص) نيز مردم را اجبار نكرده، مفسران نيز سخن از لزوم يا حسن يا جواز اجبار مردم به ميان نياورده‌اند و از همين جا به نظر مي‌رسد كه به طريق اولي در مورد دسته‌ي دوم و دسته‌ي اول از نظر قرآن هيچ اجباري در كار نيست. نگارنده در زندگي پيامبر(ص) نيز هيچ موردي به ياد ندارد كه ايشان افراد را با زور يا تهديد به دفاع و امثال آن فرستاده باشد.

وقتي در مورد دفاع كه خردمندان جهان اجبار را لازم مي‌دانند دين اين چنين فرمان يا اجازه‌اي را نداده است حكم امور ديگر مانند نماز، پوشش، و … روشن مي‌شود.بنابر اين مسئولان فرهنگي و غير فرهنگي تنها بايد به تشويق و ترغيب بپردازند نه تهديد و ارعاب. يا اگر دليلي براي اجبار دارند ارائه دهند تا دلالت و مقدار و محدود‌ي آن مورد دقت قرار گيرد.

باز توجه به اين نكته ضروري مي‌نمايد كه اموري كه حكومت‌ها به آن مشغولند و مردم را به انجام آن ترغيب مي‌كنند دو دسته است، دسته‌اي از باب اعمال حاكميت است و دسته‌اي از باب تصدي. رساندن آب، برق، و گاز به مردم يا خدمات پستي و … از باب تصدي‌گري است و لذا مي‌توان آن را به بخش خصوصي واگذار كرد، ولي كارهاي اساسي نظير جنگ كه سرنوشت كشور و حكومت به آن وابسته است از اموري است كه مربوط به حاكميت است و آن را نمي‌توان به بخش خصوصي واگذار كرد و در حقيقت اگر حكومتي مسئوليت جنگ و صلح را نپذيرد، حكومت نيست، چه حكومت را الهي بدانيم چه مردمي، حال اگر در جنگ دفاعي كه بقاي حكومت و حكومت بودن حكومت وابسته به آن است، در قرآن و سنتمجوزي براي اجبار نباشد معلوم مي‌شود كه دين براي دفاع از خود و پيشبرد خود راهي برتر و والاتر از راه خردمندان را پيش گرفته است كه بايد پيرو آن بود و آن راه محبت است.

بله پيامبر (ص) آنقدر با مردم مهربان بوده كه مسلمانان به خود اجازه نمي‌دادند كه او تنهايي به دفاع برخيزد و آنان در خانه بنشينند.و لذا پس از نزول اين آيه، وقتي پيامبر(ص) اعلام كرد كه -ولو تنها باشد- به منطقه‌ي بدر مي‌رود تا سر وعده‌گاه دشمن حاضر شده باشد، گروهي با او همراه شدند. و ولايت نيز به همين معناست (= دوست تأثير گذار.)

بنابراين به نظر مي‌رسد رهبران ديني كه خود را جانشين پيامبر(ص) مي‌دانند بايد آن قدر با ملت خود مهربان باشند و در دل آنان نفوذ كرده باشند كه مردم اراده‌ي آنان را به دلخواه محقق سازند نه اين كه آنان براي محقق ساختن اراده‌ي خود نيازمند دستور دادن باشند و چون كسي به دستورشان اعتنايي نكرد براي محقق كردن دستور خود نيازمند به اجبار و الزام باشند. به نظر مي‌رسد دانشجوياني كه شعار مي‌دهند و مي‌گويند «دين اجباري نمي‌خوايم» با فطرت پاك خود به اين حقيقت رسيده باشند و با اين شعار از متوليان دين و مسئولان مي‌خواهند كه همچون رسول اكرم(ص) مهربان باشند تا دل جوانان را به دست آورند.

اميدوارم كساني كه تصور مي‌كنند جوانان و دانشگاهيان از دين منحرف شده‌اند احتمال بدهند كه شايد خودشان دين را بد فهميد‌ه‌اند و اجبار نمودن كاري ديني نيست. اگرچه ممكن است در برخي از جاها عقلايي باشد.

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شدخانه های ضروری نشانه گذاری شده است. *

*

شما می‌توانید از این دستورات HTML استفاده کنید: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <strike> <strong>