گسستگی نسل‌ها

 سید سعید کتابی

سید سعید کتابی

در جلسه ای دوستانه سوالی مطرح شد که از یک بحران فکری در جامعه خبر می دهد. طرح سوال و بحث پیرامون آن برای تمامی اندیشمندان امروز یکی از ضروریات فرهنگی جامعه است.

چرا رابطه نسل امروز با نسل گذشته منقطع شده است؟ و حتی می شود گفت که این رابطه نه تنها گسسته که به تقابل نیز کشیده شده است. ” جوانان ” امروزی چه پیوندی با گذشته خود یعنی ” پدران” دارند؟ نشستن و شوخی کردن و قلیان کشیدن و یا مسافرت و تفریح رفتن پیوند نیست. آنچه مراد است ارتباط اندیشه و اخلاق و ادب است. در بسیاری از میهمانی ها دیده می شود که جوانان پدران خود را مورد نقد و اعتراض قرار می دهند. و جه بسا اندیشه و رفتار آنان را به سخریه می گیرند. و متاسفانه برای فرار از این برخوردها بزرگان نیز بعضا خود را همراه و گاهی برگذشته خود تندی هم می کنند.این هم به یقین پیوندو یا آرام کردن نسل معترض نیست.

در ضرورت تفکر به این معضل اجتماعی به نظر می رسد نخست باید به این مطلب پرداخت که آیا خواسته و نیازهای نسل ها به دلیل تفاوت زمانی متفاوت می شوند؟

پاسخ این سوال در انسانیتی نهفته است که مشترک بین همه ی آدمیان می باشد. چرا که اصرار بر مطالعه تاریخ و بهره از آزمون ها، به معنای مشارکت در نیازهای اساسی و اولیه ای انسانی است که با تغییر شرايط و گذر زمان آن نیازها عوض نمی شود. مگر نه این است که می گویند تاریخ تکرار می شود؟ پس همین امور اساسی مشترک، ما را با گذشته پیوند می دهد. آیات قرآن به همین اصل مشترک انسانی خطاب دارد. هدف یکسان[1]، دشمن مشترک[2]، ونیز منابع مساوی[3] همه دال بر پیوند اولین انسان با آخرین است.

از طرف دیگر نیز باید پذیرفت، چه بسا روش های سودمندی وجود داشته باشد که قابل تداوم بین دو نسل باشد، و هیچ کس حق ویران کردن هر سنتی – اگر چه سنت صالحه باشد – را ندارد ولو به بهانه ی این که مربوط به گذشته است “لاتنقض سنة صالحة”[4] سنت های پسندیده را با حکومت خود نقص مکن.

سپس باید به لزوم و نیاز پیوندِ این دونسل ( حد اقل ) پرداخت.

اول اینکه از مسلمات پذیرفته شده عقل است که باید از تجربه پیشینیان استفاده کرد. عقل سلیم هرگز اجازه ی آزمایش آنچه دیگران تجربه کرده اند را به خود نمی دهد. امام علی علیه السلام می فرماید:

“لِتَستقبِلَ بِجِدّ رایک من الامر ما قد کفاک اهلُ التجاربِ بُغیَتَهُ و تجرِبَتَهُ” [5]

باید به استقبال کارهایی بروی که صاحبان تجربه، هزینه ی زحمت آزمون آن را داده اند و تو را از زحمتِ یافتن و تلاش بی نیاز ساخته اند.

دلیل دیگر بر این لزوم، وجود منابع تاریخی و نیز اصرار برمطالعه ی آن است. و براین اساس است که امام علی علیه السلام می فرماید: وأَعرِض علیه أخبار الماضین”[6] تاریخ گذشتگان را برقلبت عرضه کن.

حال برگردیم به سوال اول، و اینکه چرا گسستگی بین دو نسل اول انقلاب یا به عبارتی دیگر، انقلابیون و نسل امروزی یعنی نسل سوم و بعد آن بوجود آمده است؟

ورود جریان های سنت گرا و اصول گرا و یا اصلاح طلبان، روشنفکران، دگراندیشان، نواندیشان در عرصه های اجتماعی برای دست یابی به قدرت نسل امروزی است. و این دست نیافتنی است مگر اینکه یک پیوند مبارکی بین آنها برقرار شود. اگر چه عده ای از یک طرف بهدفاع تماماز سابقه ی خود،و طرف دیگر فرار از سابقه یخود را وسیله این پیوند قرار داده است. اما خود این نزاع ها – و یا با دید مثبت دفاع ها – نتیجه اش همان گسستگی است که ایجاد شده است.

اما آنچه بیشتر این دو نسل را از هم دورتر می کند اصرار اصول گرایان و سنت گراها برعدم پذیرش خطا در گذشته و پایبندی بر حفظ هر آنچه که اتفاق افتاده است. و در مقابل بسیاری از روشنفکرانی که اصرار بر خطا بودن هر آنچه انجام گرفته دارند. به دنبال این حرکت ها جامعه ی جوان ما دچار یک سردرگمی و نهایت بریدن از اسوه های اجتماعی خود شده است ودر آخر کنار گذاشتن آنها و این همان بیگانگی ” انه لیس من اهلک”[7]

آنچه برای پیوند به نظر لازم می آید، پذیرفتن نقد و خطا توسط صاحبان تجربه (اعم از اصول گرا و اصلاح طلب ) است ، و از طرف دیگرنیز ارایه دستآوردهای سودمندی که باید بخوبی تبیین و حفظ گردد تا به نسل آینده انتقال داده شود.

امروزه اندیشه های دینی ما با سوالات بسیاری مواجهه شده است. و این چرایی ها می تواند برگرفته از تحولات اجتماعی و ارتباط اندیشه های دینی با جریان های فکری بشری باشد. اما از یک حقیقتی نمی توان گریخت که دینداران نیازمند یک نگرش نو با مبانی جدید به منابع دینی دارند. اگرچه یک حرکت فکری با نام “نواندیشان” آغاز شده اما با یک جریان سنت گرای رسوخ کرده در جامعه روبرو است. از طرف دیگر عده ای نیز با طرح “دگراندیشی” صف جدیدی را آغاز کردند، که نه تنها راه گشا نبوده، که با مطرح کردن علوم بشری و تقابل این علوم و حقوق با دین و دینداری که با “نیافتن پاسخ” و یا “پاسخ ندادن” همراه است، به کنار کشیدن دین از عرصه زندگی منجر می شود. اما آن نگرش نویی که باید در بین حوزویان و اندیشمندان دینی گسترده گردد، نگاه اولی به انسان و حقوق اولیه اوست. و این که دین نباید در مقابل آنها قرار گیرید و اگر چنین تقابلی ایجاد شد، آن چیزی که کنار زده می شود دین است، نه حقوق اولیه خدادادی و ذاتیبه مانند “لقد کرمنا بنی آدم”[8] که در بیان همان حق آدمی است قبل از دیندارشدن.

شهید مطهریدر تقابل دین و حقوق اولیه می گوید:

« مذهب كه می بايست دليل هدايت و پيام آور محبت باشد، در اروپا به اين صورت درآمد كه مشاهده می كنيم. تصور هر كس از دين و خدا و مذهب، خشونت بود و اختناق و استبداد . بديهی است كه عكس العمل مردم در مقابل چنين روشی جز نفی مذهب از اساس و نفی آن چيزی كه پايه اولی مذهب است، يعنی خدا، نمی توانست باشد …. هر وقت و هر زمان كه پيشوايان مذهبی مردم كه مردم در هر حال آنها را نماينده واقعی مذهب تصور میكنند پوست پلنگ میپوشند و دندان ببر نشان میدهند و متوسل به تكفير و تفسيق میشوند مخصوصا هنگامی كه اغراض خصوصی به اين صورت در میآيد ، بزرگترين ضربت بر پيكر دين و مذهب به سود ماديگری وارد میشود.»[9]

سپس برای رفع این تقابل چنین بیان می کند:

«حقوق فطری عین حقوق الهی است و برخلاف آنچه نویسندگان جدید می پندارند هیچ دوگانگی و تقابل میان حقوق فطری و الهی در كار نیست.»[10]

اما آنچه که دوجریان مخالف هم – سنت گرایان و روشنفکران – برآن پافشاری دارند، تضاد غیر قابل جمع میان خواست دین و نیازهای انسانی به ما هو انسان است.

چند سالی است که سوالات بسیاری متوجه اندیشمندان دینی و حوزویان شده است، و این پرسش ها از صاحب نظران گذشته و در میان توده مردم نیز وارد شده است. نتیجه این ورود – همراه با پافراکنی عده ای، با طرح سوالات تخصصی درغیر جایگاه علمی، و در مقابل برخورد ناصواب دینداران به جای پاسخ علمی و مجاب کردن جامعه – باعث سستی باورهای دینی در خانواده ها شده است. و این امر، آشکار و غیر قابل انکار است.

درعرصه جدال میان دو اندیشه ی فوق، تفکری که سابقه ای پراکنده داشت و یا تا حدودی در لابه لای نوشتارهای اندیشمندان دینی – مثل شهید مطهری – وجود داشت، انسجام گرفت و به عنوان “نواندیشان دینی” با گرایش سنت و حفظ حقوق انسانها پا به عرصه حوزه دینی گذاشت، تا بتواند هم دینداران را حفظ کند هم منتقدان را مجاب. آنها در تلاش برآمدند تا ثابت کنند که می توان دیندار بود و به نیازهای انسانی نیز پاسخ داد چرا که هیچ تقابل و تضادی میان این دو نیست.

البته در این راستا به عنوان مثال گاهی دست در متد برداشتِ از متون دینی و ملاک های استنباط بردند و یا قرآن محور شدند، بدین معنی، که برای استنباط احکام الهی اصل اولیه قرآن است و نشاید که فقیهی بدون مراجعه به قرآن حکمی را صادر کند،بر این محوریت هرگونه روایت مخالف اصول قرآن با جرات رد می شود و به اینکه شاید ما نفهمیدیم بسنده نمی شود. و از طرف دیگر نیز به راحتی هم تسلیم ادعای سیره عقلاء نشدند. اما پذیرفتند اگر چیزی ثابت شد عقلایی و یا عادلانه است، باید تلاش کرد تا با نگرش و تحلیل نویی از منابع دینی پاسخ عقل و عدالت را داد و تسلیم شد.

[1]. “لقد کرمنا بنی آدم” هود 46 و” و ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدو ن” الذاریات 56 و “هدی للناس” البقره 185

[2]. ” ان الشیطان کان للانسان عدوا مبینا” الاسراء 53

[3]. ” ان الله سخر لکم ما فی السماوات و ما فی الارض ” لقمان 20

[4]. نهج البلاغه نامه 53

[5]. همان مصدر نامه 31

[6]. هماتن مصدر

[7]. هود: آیه 46

[8]. اسراء: آیه 70

[9]. علل گرایش به مادیگری اثر شهید مطهری

[10]. بررسی اجمالی مبانی اقتصاد اسلامی صفحه 166، اثر شهید مطهری

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شدخانه های ضروری نشانه گذاری شده است. *

*

شما می‌توانید از این دستورات HTML استفاده کنید: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <strike> <strong>